کتاب"کُنارتخته و ميراث تنگ جيز ساسانيان دشت خشت کازرون" نوشته ي دکتر محمود دهقاني در گسترهي تاريخ معماري و آثار باستاني به چاپ رسيد. در اين کتاب پيوند روزگار باستان تا زند و قاجار بررسي شده است. از ساختمان هاي آب انبار و کاروانسراهاي کُنارتخته و کمارج دوره صفوي و برجا مانده هاي دوره ساسانيان پرده بر مي دارد. نويسنده با قلمي شيوا و روان درباره استان فارس، شهر بيشاپور با طرح رومي- ايراني ساسانيان، جويبار و پله هاي سنگي تنگ جيز بُورِکي...
قصه کوتاه
عزّتو
شاهرخ تنگسيري
غنو جُلَتي با زغال رو ديوار خونه ي خداکرم يه قلب گُتي مي کشيد و با دستخطي که چپي از خط احمدسياه نبيد يه بُردش مي نوشت عزت يه بُرد ديگه ش مي نوشت غني. هرروز صبح گه خداکرم قبل از اين که زن هاي همسايه قدم تو کيچه بذارن و قصد دروازه کنن مي اومد و با افتوه و جارو پَنگي نقاشي غنو رو ديوار ميشست و با خوش ميگفت: لعنت بر شيطون حرومزاده آخرش خين ايي تيله سگ تو گردن مو مي افته، بخدا اگه دسم بيافتي کل کلت ميکنم .
قصه خداکرم و زنش عزتو ديم درازن، عزتو سي ساله دختر آخري و بقولا ته تغاري ابرام قصاب اُبوداني بيد که تو لين هفت احمدآباد زندگي ميکرد، حاصل دو تا ازدواجش يه درزن دختر و يه پسرمعلول بيد که سالم صداش ميزدن. يازده تا از دختراش فرستاده بيد خونه بخت، دستِ ايي آخري هم نهاد تو دست خداکرم که همسن و سال خودِ ابرام قصاب بيد. عزتو با دلالي ميشتي زهرا و ننهِ جاسم عربو با شپ و کل سوارِ سماچ حاج مالک از اُبودان اوردنش خوردي سيفو. خداکرم از چهار تا زن قبليش که دوتاش مرده بيدن و دوتاشون طلاق داده بيد بچه نساخته بيد و بقول ميشتي زهرا : «خداکرم اجاقش کور بيد». عزتو قشنگ بيد ولي قلدر و با لهجه اُبوداني با همسايه ها حرف ميزد و هميشه موقع عرض اندام تکيه کلامش ميگفت «مو دختر ابرام قصابم»، يعني که حساب دستون بياد با کي طرفين. غنو مث آدم شوپر زده صورتش قلپيده بيد، قدش کوتاه و تا بگي زورش زياد بيد. پشت سرش ايقد پهن بيد که از بچگي سيش ميگفتن غنو جُلّتي.
هميچي از روزي شروع شد که خداکرم دم دروازه سفارش غنو کرده بيد بياد خونه شون بدنه و کف آب انبار و حوض بشوره تا زمستون اوو بارون ذخيره کنه، عزتو يه مجمعي صبحونه مفصل مياره جلو غنو و يه قيلون برازجوني چاق ميکنه و چندتا فرق قيلون ميکشه و ديدش هُف ميکنه تو صورت غنو که چيش تو چيشش نشسته، ني قيلون ميده دس غنو و ميگه بکش که چاقن، او هم مث خر کيف ميکنه که بالاخره يه نفر حساب آدم اوردش، حالا غنو کجا مي بيني، ديگه شاهين تو آسمونم حريف پر و بالش نبيد و يکجا صد دل عاشق و دلباختهي عزتِ خداکرم ِاز هميچي بي خبر ميشه. عزتو جذابيت خاصي داشت، حرف زدنش تو دل مي نشست و خيليا که دستشون ازش کوتاه بيد ديرا دير هلاکش بيدن. يه سر شو تا صبح خداکرم پشت در سرا کمين نشست که مچ غنو بگيره و حسابش بيله کف دسش ولي خبري از غنو نشد، دم دماي صبح پيرمرد پلک چيشش دوام نيورد و همونجا پشت در سرا رو سکوني تنير کنار حبانه ي شکسته خسته و رسه خووش برده بيد. مطابق هر روز رفت در باز کرد، تا چيشش ري ديوار افتاد ديد تا قلب و دستخط غنو رو ديوارن. وا حسينم خداکرم کجا ميبيني، کاردش ميزدي تُپِ خيني ازش چکه نميکرد، با صداي بلند که همه کيچه و محل بفهمن داد ميزد: «اگه سر لش بگيرمت مث مُشک تشت ميزنم که از استخونات زغال بليط عمل بياد». ولي خوشم ميفهميد رو در رو حريف مچ سفت غنو نميشه.
شوي که خداکرم کمين آخر نهاد و عزمش سي خلاص کردن غنو جزم کرد پس در سرا قايم شد وسه تا سر قيلون پشت هم ديد کرد. به محض شنيدن صداي خش خش زغال رو ديوار دستش دور تنگ قيلون حلقه کرد و در سرا هُمبار باز کرد و از پشت سر شلال سر غنو کرد که غرق عشق بازي با اسم عزتو بيد. به گمون خوش ديگه از شر غنو خلاص شد. غنو مشکال خين و مث مرغ سر بريده تو خين خوش مي پلکيد و بوا بوا ميکرد. خداکرم بازداشت کردن. عزتو رفت زندان شهرباني ملاقات خداکرم و سي محض دلداريش با همو لهجه اُبوداني روش کرد طرف خداکرم و گفت : «دوتا قطره اشک نذر خواجه خضر کردم غنو چيش واز کنه و از بيمارستان مرخص بشه رو پاي خودش ويسه». خداکرم (با تشر) گفت: «اگه ده مرتبه ديگه رو پاش ويسه ده تا تُنگ قيلون ديگه خرجش ميکنم توهم ايقد از چيشات ولخرجي نکن زن، اشک حرمت داره سي هرچيز و هرکسي نبايد سرازيرش کني».
غنو سه ماه تموم مث ميت رو تخت بيمارستان بيهوش و حواص افتاده بيد. تا روزي که با بُنگِ اذون سحر مسجد فيل چيش واز کرد، غنو هيچ کس و هيچ چيزي يادش نمياومد، حتي راه خونه خوشونم نميفهميد کجان ولي پاش که از بيمارستان نهاد بيرون يه راست رفت سمت خونه خدا کرم، تو روز روشن و جلو چيش تموم آدماي کيچه با زغال يه قلب گتي کشيد و وسطش يه تيري رد کرد، زيرش نوشت يا مرگ يا عزتو. غنو با ايي حرکتش سي همه ثابت کرد ديوونهوار دلبسته عزتوون با ايکه ميفهميد شوهرداره.
برخلاف تمام قوانين نوشته شده بشر عنصر عشق بي مرزترين و سقفش لايتناهي ترين عنصر پيدا و پنهان بشرن. کيمياي عشق غالب بر تمام عناصر طبيعتن. در واقع مغز انسانها با پيش فرض عشق قادر به فرمان دادن به ديگر اندامهاشه. اگر هيچ معجزهاي در دنيا پايه عقلي و علمي نداشته باشه محاله کسي منکر معجزه عشق بشه چون که همه موجودات زنده عالم شانس يکبار تجربهش دارن. شايد تنها رشته پيوند غنو به دنيا در عالم سکرات عشق و دلباختگي عميق و يک طرفه به عزّتو بيد.
جنازه غنو سه روز بعد با يه مرگ مشکوک قبل از غروب افتو روبرو تل عاشقون از دل دريا اومد بالا . رسوايي عشق نافرجام غنو به اينجا ختم شد که خداکرم از دست نيش و کنايه مردم شهر و محل مجبور به طلاق عزتو شد. يه روز صبح گه ساک و چمدون عزتو تو دستش گرفت و رفت سمت گاراژ اتوميهن، عزتو با چيش اشکبار و يه عالمه حرف و حديث ناحقِ ساخته و پرداخته مردم رو صندلي اتوبوس نشست و بال چادرش رو تموم صورتش کشيد و سي هميشه از بوشهر و خداکرم خداحافظي کرد. هميطور که اتوبوس داشت از خيابوناي شهر خارج مي شد عزتو از پشت شيشه اتوبوس با چشم خوش ميديد که رو تموم ديواراي شهر نقاشي يه قلب تير خورده و اختصار دوتا اسمه که بي صاحب بجا مونده.
(هفته نامه نسیم جنوب – سال بیست و ششم، شماره 1068)
عبدالرسول سلحشورنژاد: امروز رفته بودم خيابان سنگي روبروي اورژانس(درمانگاه 7 تير ) خيلي شلوغ بود، جاي پارک گير نميومد، خيابان پر رفت آمد ماشينها، ياد بچگيهامون افتادم، خيابان اينقدر خلوت بود که جاي بازي بچه ها بود، انواع بازيها. گاري سيمي و غلتک بازي که با قوطي خالي روغني و امشي استوانه اي که وسط بالا و پايينش سوراخ ميکرديم ازش سيم رد ميکرديم و غلتک درست ميکرديم...
يکي از جاهايي که حتما توريستهاي ايراني و فرنگي در بندر بوشهر دوست دارند ببينند کافه ننه ي معصومه است. کوچه ننه معصومه و ديگر کوچههاي بافت قديم بوشهر محل گفتگو با تاريخ و شنيدن قصههاست. قصههايي که معجوني از تلخيها و شيرينيهاست. قصههايي که براي شنيدنشان نياز به چند سطل رنگ است و يک پوست نيانبان...
سيروس شيبو: خودم را ميان خاطرات ديدم، گرم و صميمي، همه بودند، خيلي شلوغ و پر سرو صدا، همه چيز در ذهنم موج ميزد. دم دروازه شلوغ بود، پلاکارت سينما را نگاهي انداختم فيلم سلطان قلبها، تعريفش را زياد شنيده بودم به خودم گفتم شب با دوستانم برم سينما فيلم قشنگيه. چشمم به مجسمه...
ابراهيم بشکاني: مرداد ماه بوشهر تو جِنگ قلبالاسد و نم و رطوبت و گرمان، معمولاً تو اي مواقع صبح زود اُو دريا پرن(مد) و بعدازظهرها خالي ميشه (جذر). به کارخونه يخي حاج عبدالله وزيري نزديک شهرداري رسيديم، روبروش کنار بُلت دِريا يه پله دوطرفهاي بيد که سي دومن و بالا رفتن اَزِش...
دکتر محمود دهقاني: محبتهاي دکتر شهباز زارعي حس انساندوستي و هم نوعي را در ميان مردم دشت زنده و بيماران را قوت قلب مي دهد. برخورد اين دانشمند با مردم به گونهاي است که در کنار تلاش در برطرف کردن درد، اميد را در دل بيمار روشن مي کند. برخورد صميمي يک پزشک با بيمار، خود به تنهايي نصف معالجه است. آنچه در درازناي تاريخ باعث شده ايران برپا بماند...
داستان کوتاه: بهارو
شاهرخ تنگسيري
حرف و روات پشت سر بهارو کَل مکيه سلموني کم نبيد، وقتي گِمپلو چيش تو چيشِ سوزِ بهارو جواب ِ نه از زبونش شنيد از تِشِ دلش از سر شو تا بُنگِ اذون صبح شيش مثقال ترياک شاهنشُهي پا به پُي قاري الفنجان عبدالحليم ديد کرد و بقول جهانشُو لولِ لول شد تا از ايي عالم دور بشه و خلاص.
هرکي هلِ خوش هرچي تقلا ميکرد که يه جوري سيش برسونه که بوااا بهارو فرتنگيين نه جومه قد برِ تونن، بخرجش نميرفت که نميرفت و با يه جمله: «يا بهارو يا قبرسون»، با دلش و حرف مردم روزگار مقابله ميکرد، تموم مصيبت بهارو سي خاطر قشنگيش بيد و همي شده بيد بلاي جون خوش و جوونا.
روزي که دم قهوه خونه عبدل قهوه چي غلو بمبک سي خاطر يه متلکي که پسر ِ آغي مهندس سُرخو بُگو نگو پِرخِ بهارو کرده بيد همه ديدن که غلو چطوري دک و پوزِ بچي مهندس ماله کشيد و خين فيرررره ميداد از دماغش، نه تنها گِمپلو و غلو و بچي مهندس که جووناي يه شهري مبتلاي طنازي بهارو بيدن.
دي مدينه ميگفت بهارو دسش تو تشت خينن و رو ميکونت، ولي خدا ميفهميد که بهارو نه خراب بيد و نه دسش تو دس کسي ديده بيدن، همونا که آرزو ميکردن بهارو جواب چيشک و بُرمکشون بده از سر تلافي سيش صفحه مينهادن. گِمپلو خوش هميطوري سرِ پنِگ بيد حالا هم که عاشق ورشکستهِ بهارو مکيه سلموني شده بيد ديگه تکميل ِ تکميل بيد.
او روز سر قبرسون قيومت بر پا بيد، اينهو روز عاشورا و تعزيه محله شيکري، نعش ورم کردهي گِمپلو نهادن تو قبر سنگ آخري که ممد قبر روف روش چيد و تلقينش کرد خاک روش دادن، از هِلِ گدا خونه ملاسي اووي دس جوادو بيد و شِلک شِلک ميومد برس نِرسِ قبر پاش پسِ پاش رفت و يه ملاسيش حروم شد. جهانو ميگفت عمارت دلِ گِمپلو مث سقفِ گداخونه شيکري همو شو رمبيده بيد و خوشم زير آوارش دست و پا ميزد...
افتو بِي کرده بيد و قبرسون ديگه خالي از زندهها، دختر چيش سوزِ بالا بلند، تک و تنها اومده بيد سر قبر گِمپلو تا شاهد جوون مرگ ديگهاي باشه.
حسين شادکامي: امتحانات مدرسه که تمام ميشد، فستيوال انواع بازيها و سرگرميهاي توسونها در هر کوي و برزن در ايام تعطيلات مدرسه بپا ميشد. شروع هواي دم کرده و شرجي نفسگير بيشتر اوقات روز امان از ما مي گرفت، حتي امکانات يک پنکه هم نبود. با رفتن به...
شاهرخ تنگسيري: روزي که دست سرنوشت گسلِ ناکو پاکستاني گرفت و بندر به بندر کشوندش تا تابُکِ اسکلة جبري کرد جمو مينووي هم مث همه ي جاشوا لنگوته ش دور قِدش بيد و پيچانه ش تو دسش تو خور دي سيفو از جهاز پياده شد و پاش نهاد رو خشکي تا يه کارکتر ديگه به قصه و آدماي بندر اضافه بشه، يه راست رفت پاسگاه و خوش به استوار بکتاش معرفي کرد و فهميد که حدش تا برج مقومن...
غلامرضا شريفي خواه : در اواخر دهه چهل شمسي شرکتي به نام «هديش» در بوشهر بود که مسئوليت ساخت پايگاه نيروي دريايي را داشت. در فصل تابستان گرم و شرجي طاقت فرسا، من و رفيق شفيقم (هاشم)، مدام با هم بوده و دوستاني که دست بر دوش هم و حتي پول جيبمان يکي بود و در رفاقتي نسبت به هم پيش دستي مي کرديم. در آن زمان اغلب دانش آموزان در تعطيلات مدارس در تابستان از کوچک تا بزرگ...
افقي که براي تئاتر بوشهر مي بينم به اين شکل هست که ما چه بخواهيم و چه نخواهيم با تمام بي امکاناتي ها و ناملايمتي ها،جوانان اين شهر پرچم اين هنر را به دست خواهند گرفت و جلو خواهند برد و با وجود اين که ديگر در بوشهر شايد به ظاهر و به شکلي تئاتر ديگر وجود نداشته باشد ولي آينده اين هنر در دستان جوانان اين شهر است،پس شما به عنوان يک رسانه و دوستان ديگر در هرجايي که رسانهاي رو در دست دارند بايد از اين جوان ها حمايت کنند تا آن ها بتوانند بهترين ها را براي اين شهر و مرز و بوم رقم بزنند...
غلامرضا شريفي خواه: قدمت بازار قديم در شهر بوشهر از تاريخ جديد بوشهر و شکل گيري و حاکميت خاندان آل مذکور يعني دورة زنديه شروع مي شود و با توجه به مشاغل مختلف از قسمت هايي تشکيل شده بود و در دوره حکومت قاجاريه يکي از مراکز اصلي اقتصاد ايران به شمار مي رفت، گفته اند کل بازار از حدود دويست و چهل باب دکان بوده و اين نوشته درباره قسمتي از اين بازار قديم است.
- نه فقط استان ما بلكه كلّ كشور بيشترين بيماريهاي گوارشي متاسفانه بيماريهاي مرتبط با مشكلات اعصاب و روان هست مثل سوء هاضمه عملكردي كه مردم بهش معده عصبي ميگن و سندرم روده تحريك پذير كه مردم بهش روده عصبي ميگن، اگه قراره تفاوت شيوع بيماري گوارش استانمون رو نسبت به استانهاي شمالي تر بهتون بگم ما قطعاً سرطان معده كمتري داريم و شايد سرطان روده بزرگ (كولون) بيشتري داشته باشيم...
رسالت سینما یا حداقل سینمایی که من و تیم تولید این فیلم بر خود متصور بودیم مساله انسان است و حالا این انسان یا انسان ها، افرادی هستند که در شعاع زندگی من بوده اند و با آن ها مواجه بوده و هستم و اشتراکات بسیاری نیز با آنها دارم. که ترجمه آن می شود جنوب و مختصرترآن بوشهر. اما این فیلم از یک نقد اجتماعی حرف می زند..
اکبر نهاری: سال ۱۳۵۶ بعد از پایان دوره تربیت معلم و قبل از اعزام به خدمت سربازی چند ماهی به عنوان پیمانی مشغول به خدمت شدم. محل خدمتم شهرستان کنگان تعیین شد و با سلام و صلوات خود را به محل خدمت رساندم. محل خدمتم مدرسه راهنمایی آریای کنگان تعیین گردید، همکارانم هم تا آن جا که ذهنم یاری می کند، آقای سید مسلم مهیمنی مدیر مدرسه...
از فعاليت جنبشي به شبكهاي- انجمني
این واقعا نگران کننده است که شورا از کوچکترین معاملات شهرداری اطلاع نداشته باشد.اینکه در شهرداری در زمینه های مالی چه اتفاقاتی می افتد، وقتی به صورت شفاف حتی در اختیار نماینده مردم شهر قرار ندارد، بسیار نگران کننده است. این یک مورد خُرد است که برملا می شود و نتیجتاً در مورد معاملات و قراردادهای کلان...
ناشادترین مردم دنیا و رتبه ایران
بعد از اتمام قطعه " هله مالی" بود که سرپرست "لیان" گفت: الان وقت سوپرایز است لطفا به سالن نور بدهید..! امروز برای شما داستانی را با موسیقی تعریف میکنم، طبق گفته گذشتگان دختری از شهر هند در دریا گم شده و به این طرف آبها آورده میشود. صدای آواز این دختر به گوش دریانوردان ما رسیده و از...
افشین پرتو: در آن ستيز يـاران رئيسعلي دلواري در جنوب، كسان زائر خضرخان در باختر، جنگ آوران چاهكوتاهي در خـاور و دلير مردان دشتستاني در شمـال ميدان جنگ تير مي انداختند و چون تازش همگاني شد فرياد شوم توپها و تيربارهاي انگليسيها تا دورهاي دور پيچيد. آتش توپخانه ی انگليسيها آن چنان زياد بود كه...
محمد رضا ایرانی : وقتی که لوید پسرک لاغر اندام گلاسکوئی در قهوه خانه های اطراف بارانداز لندن بر روی چهار پایه ای چوبی مقصد کشتی ها را فریاد میکشید، وقتی که روبرت اگست فیلیپیس در منچستر مالالتجاره را برای حمل میطلبید و مقصد کشتی ها را با لهجه مخصوص بوشهر و با ...
روزنامه جمهوری اسلامی مصاحبه ای مفصل با علی اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام انجام داده که گزیده هایی از ان را می خوانید:
به مناسبت۲۹ آبان سالروز درگذشت شاعر بوشهری ایران زمین منوچهر آتشی
محمدحسن آرش نيا: در شعر "آتشي" انسان مقهور طبيعت است و او بر دورترين و كمياب ترين مشتركات ميان انسان و طبيعت انگشت گذاشته است. در شعر وي، صنايع ادبي چندان رنگي ندارند، زيرا شعرها ذاتي هستند و سير تكاملي به صورت طبيعي طي كرده اند و نيز تغييراتي كه درشعر "آتشي" ديده مي شود، كمتر نتيجه ی فشارهاي بيروني و دگرگوني هاي اجتماعي...
مدیرکل گمرک بوشهر: بازسازی و مرمت آثار تاریخی، برای گمرک پيش بيني نشده است/ نگران همکارانمان در محوطه عمارتهای هفت بنگله هستیم / مدیرکل ميراث فرهنگي: ثبت يك اثر تاریخی به معنی تحويل به سازمان ميراث فرهنگي نیست / تخریب عمارتهای هفت بنگله، نتیجه رها سازی این عمارتهاست / گمرک برای نجات هفت بنگله، اقدامات اضطرای انجام دهد / گمرك باید فكر كند كه عمارتهای هفت بنگله متعلق به خودشان هست / مدیرکل گمرک: آماده هرگونه تعامل و همكاري برای مرمت و بازسازی عمارتهای هفت بنگله...
غلامرضا حاجی نژاد: ژنرال نیکسون، فرماندهی نیروهای نظامی بین النهرین در بوشهر، دستور داده بود پس از رسیدن به محل، اخطار مجددی برای راضی کردن رئیس علی به تسلیم، داده شود و در صورت عدم پذیرش از سوی او، در صبح روز 11 اوت عملیات حمله به دلوار آغاز گردد. رئیس علی تسلیم نشد و حمله صورت نگرفت...
در زمانه ما ورژن جديدي از اين بازي وارد بازار شده است. اين ورژن جديد كه «نسل3 لنگكشي سياسي» نام دارد، داراي پيچيدگيها و در عين حال سادگيهاي خاص خود است. براي نمونه، در اين ورژن ديگر ما بازي نميكنيم، بلكه بازي ما را. . . . دوم، اين ورژن زيادي آنلاين است، يعني لحظهيي نميتوان از آن فاصله
حبیب احمدزاده داستان نویس، مستندساز، فیلمنامهنویس و محقق، در آستانه 12 تیرماه سالروز سرنگونی هواپیمای مسافربری ایرباس ایران در خلیج فارس توسط ناو وینسنس آمریکا که منجر به شهادت 290 مسافر بیگناه شد تحقیقی را انجام داده است. در این تحقیق آمده است:...
همایش جوانان، امید و توسعه اولین نشست رسمی جوانان در این دولت است که قدم اول هم دراستان بوشهر برداشته شد. این همایش می تواند الگوی خوبی باشد برای جوانان ایران. همایش جوانان بوشهر نشان داد می توان با اجماع تمامی نیروهای غیر رسمی که در تشکل های دانشجویی و N.G.O ها فعال هستند به کمک دولت شتافت. همایش بوشهر گامی خوب برای ایجاد دیالوگ بین دولت و مردم بود...
یونس قیصی زاده در نشست شماری از جوانان گفت: ظرفیت و انرژی فوق العاده جوانان باید درخدمت توسعه قرار گیرد. وی اضافه کرد: دستیابی به توسعه پایدارمستلزم این است که مدیران زمینه مشارکت تاثیرگذار جوانان را در مراحل مختلف برنامه ریزی، تصمیم گیری و اجرای برنامه های توسعه ای فراهم کنند...
این فیلم در شرایطی ساخته شد که کسی هنرمندهای شهرستانی را باور نمی کرد. ما در مرکز می بینیم فیلمهای آپارتمانی با بودجه های چندین برابر این فیلم ساخته میشود! فکر نمی کنید اگر به این فیلم توجه میشد، عملکرد دوستان مرکزنشین زیر سوال می رفت؟ چطور انتظار دارید فیلمهایی را که افراد نام آشنا...
آخرین اخبار
- انتخاب پزشکيان؛ فرصتي براي آشتي ملي
- جايگاه معلم در جامعه خدشهدار شده است
- سپاس از کساني که آموختند و آموختن را ياد دادند
- خليج فارس و الگوي حکمراني خوب
- ماندگاري نام خليج فارس، در گرو نگاه توسعه محور به آن مي باشد
- بايد براي تراژدي ورزش بوشهر، سالها گريست
- چرا نفت و گاز، از فعاليتهاي ورزشي استان بوشهر حمايت نميکنند؟
- چهار نکته براي رابطه پايدار والدين با فرزندان نوجوان
- نگاهي به تبعيضهاي درماني در کشور / به بهانه کلنگ زني بيمارستان نفت در شيراز
- استقبال از عيد نوروز باستاني در بوشهر
- دنياي معترضان
- چاپ شعري از استاد باباچاهي در امريکا
- آقاي استاندار در مقابل لغو مجوز فستيوال کوچه بوشهر، پاسخگو باشيد
- گردشگران دره ساساني «تنگ جيز» دشت خشت کازرون
- خاطرات خدمت سربازي در سپاه دانش
پربیننده ترین
- پشت پرده الحاق استان فارس به خلیج فارس از زبان یک نماینده مجلس + اسناد
- شهر باستانی توج و روستای "زیرراه" بوشهر
- رابطه امنیت اجتماعی و سلامت روانی
- جلسه پر تنش شورای شهر بوشهر در رابطه " ۲۴ میلیارد کجاست"
- گزارش تصويري / همايش سمن هاي محيط زيست و منابع طبيعي كشور در عسلويه
- شعر و شاعری احمدخان دشتی در گفت وگو با استاد عبدالمجید زنگویی
- شرایط مهاجرت برای هر کس متفاوت است، خود را با دیگران نسنجید
- عکس نوشتی از بوشهر قدیم
- قوت قلب انسان دوستانه يک پزشک شهر کُنارتخته در دشت خشت کازرون
- تداوم فرهنگ ايرانيان در خليجفارس
- ویژهنامه سوگ شادروان پرويز هوشيار ؛ نویسنده و هنرمند بوشهری
- انتخاب پزشکيان؛ فرصتي براي آشتي ملي
- از نفسِ نوشتن ميترسم
- 20 دلیل ارجحیّت تبادار برای استانداری بوشهر
- گزارش تصویری: حضور وزیر کار، تعاون و رفاه اجتماعی در جم