تاريخ انتشار: 17 آذر 1402 - 13:30
بوشهر- ایرنا- وقتی فکرش را میکنم نمیدانم خدا چه نیرویی در من قرار داده بود که اینقدر صبور بودم. تعجب اینجا بود وقتی که او را به غسالخانه بردند به من گفتند: «میتوانی، عبدالرضا را ببینی» گفتم: «نمیدانم، ولی برای آخرین بار باید ایشان را ببینم.» زیر بغلم را گرفتند و بردند داخل. بدون هیچگونه سر و صدا و ناراحتی کنار او نشستم و با فرزند شهیدم گفتوگویی کردم.
مطلب کامل را دنبال کنيد
نظرات کاربران
آخرین اخبار
- بدون انگلزدايي اقتصاد، جراحي اقتصادي پزشکيان امکانپذير نيست
- سرکار گذاشته شدن سالمندان توسط شهردار بوشهر
- پروژه راهآهن بوشهر- شيراز؛ وعدهها در دوراهي عمل و انتظار
- آقاي رئيس جمهور، به وعده خود براي رفع فيلترينگ عمل کنيد
- مهدي طارمي، پنجرة معرفي استان بوشهر در اروپا
- وفاقشکني نفتيها عليه مديريت استان بوشهر
- از افول ستاره «رصدخانه مهر» جلوگيري کنيم!
- چالش انتصاب استاندار بومي؛ براي توسعه استان بوشهر!
- به ياد سی سال دوران خوش معلمي
- پرواز با اژهاي، پرواز بدون اژهاي
- کمبود امکانات درماني استان بوشهر، مردم را آواره غربت کرده
- در آستانه دولت جديد، هزار آرزوي بر زمين مانده داريم
- طارمي ميخواهد دِين خود را به فوتبال بوشهر ادا کند
- دموکراسي در تصدي مسئوليت
- جوانان نگرانند که صدايشان شنيده نشود و مطالباتشان ناديده گرفته شود
پربیننده ترین