طراحی سایت
تاريخ انتشار: 27 تير 1393 - 13:23
"مونولوگ آغازین از نمایشنامه ی :شب ، شولای عبدالرحمان ، اثر استاد ایرج صغیری.

آه...چه هولناک شبی است امشب. ظلمات همچون اژدهای سیاهی است که هزاران عقرب جرار سیاه دیگر را در حلقوم نهاده است . چه هول آور شبی را گزین کرده ای، ای نابکار ، پسر ملجم ، قدوسی ترین شب روزگار را برگزیده ای تا در آن خورشید شمشیر و عشق و تاریخ را بشکافی..





آه...چه هولناک شبی است امشب. ظلمات همچون اژدهای سیاهی است که هزاران عقرب جرار سیاه دیگر را در حلقوم نهاده است . چه هول آور شبی را گزین کرده ای، ای نابکار ، پسر ملجم ، قدوسی ترین شب روزگار را برگزیده ای تا در آن خورشید شمشیر و عشق و تاریخ را بشکافی. این شب ، این ظلمات مذاب همچون تکه ای از شبهای رمضان را برید ه ای ، گویی جگر گوشه ی رمضان را واکنده ، همانند شولایی بر دوش نهاده با خود به مسجد کوفه آورده ای. قسم به پروردگار کعبه که امشب کهکشانی رستگار میشود. کهکشانی در هیات مردی، مردی به لطافت عطر یاسهای کوفه ، مردی به نجابت شب بوهای مدینه.... این خفته ی پیش رو کاینچنین آرام و بی دغدغه ی هر واقعه خسبیده بی تکان ، تلواره خبثی است ننگ عشیره ی مرادی، امشب چه باری از دوش آقای من بر میدارد. درازنای قامت شب بر گرد او پیچیده است. پسر ملجم در چنبره ی افعی سیاه شب خسبیده است و نطفه ی حرامترین اراده در مخیله اش منعقد میشود تا قتل عام ستاره ها آغاز گردد.

 

مرتبط:
» بانگ آمد که علی را کشتند [بيش از 9 سال قبل]
برچسب ها:
امام علی

نظرات کاربران
عباس بيش از 10 سال قبل گفت:
علی یارت
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما: