طراحی سایت
تاريخ انتشار: 02 مهر 1395 - 04:20
به مناسبت دوم مهرماه سالروز تولد منوچهر آتشی

محمد امیر مشهدی:  آتشی در مقدمه وصف گل سوري و زيباتر از شكل قديمِ جهان اشاره مي كند كه دنيا رنگ هـاي مختلـف دارد. مـا نبايد از «كنار جهـان» بگـذريم، بلكـه بايـد از «درون جهـان» بگـذريم و لازمـه ايـن كـار، «اين هماني» با جهان است و اينكه ما نقطه مقابل طبيعت نباشيم، بلكه با آن يگانـه شـويم و طبيعت هم با ما يگانه شود...

محمد امیر مشهدی
يكي از مهمترين زاييده هاي تفكر مدرن، نسبي نگري، عدم قطعيت، جزميت و تكثرگرايي در نحوه نگرش نسبت به پديده ها و موضوعات پيراموني است. از ايـن زاويـه آتشـي يكـي از مدرنترين شاعران امروز ايران است. بررسي دوره هاي شعري آتشي ثابت مي كند كـه او از آن دسته شاعراني نيست كه تحت يك الگوي زباني و بياني خاص و تغييرناپذير به حيـات شاعري خود ادامه دهد. برخلاف شاعراني نظير شاملو كه شاعري عاشـقانه سـرا و سياسـي است و يا فروغ فرخزاد كه شاعري اجتماعي و آرمانگراست و آرمانخواهي او تا پايان عمر همراه او است و يا اخوان ثالث كه شاعر شكست و نااميدي و عشق ورزيدن به ايران باستان است، يا ديگر شاعران امروز ايران كه يك جنبه از عواطف شعري در شعرشـان غلبـه دارد، شعر آتشي زير سايه ايدئولوژي و آرمان هايش گـم نمي شـود و همگـام بـا جامعـه پـيش نميرود. شعر وي همانند اشعار ديگر شاعران مدرن و روشنفكر جهان راه تازه اي مي گشايد و از جامعه خود فراتر حركت مي كند تـا دنيـاي زيبـاتري را بيافرينـد. آتشـي در هـر دوره شعري، زبان و بيان شعرش تغيير مي يابد و مدام پوست مي اندازد و مدرنتر مي شـود. بنـابرهمين دلايل، آتشي را شاعري «نسبي نگر» و «مدرن» معرفي مي كنيم. براي تشريح بهتر ايـن ويژگي با نگاهي كلي به اشعارش در مي يابيم كه او حـداقل دو دوره مختلـف شـعري را از حيث زبان و تفكر در كارنامه خـود دارد. دوره اول: اشـعار اقليمـي ـ حماسـي؛ دوره دوم: اشعار شهري ـ غنايي.
دوره اول شامل سه مجموعه آهنگ ديگر، آواز خاك و ديدار در فلق ميشـود. در ايـن دوره ذهن و زبان شاعر متأثر از شرايط اقليمي و طبيعت وحشي جنوب است كه بسياري از عناصر بومي به شعرش راه مي يابد. آتشي در اين دوره، شاعري اجتماعي و متأثر از طبيعت و اقليم زادگاهش است كه شعرهاي برجستهاي نظيـر «خنجرهـا، بوسـه هـا و پيمـان هـا» و «ظهور» را مي سرايد.
اسب سفيد وحشي/ برآخور ايستاده گرانسر/ انديشـناك سـينه مفلـوك دشـت هاسـت/ اندوهناك قلعه خورشيد است/ با سر غرورش، اما دل با دريـغ، ريـش/ عطـر قصـيل تـازه نمي گيردش به خويش/ اسب سفيد وحشي، سيلاب دره ها/ بسـيار از فـراز كـه غلتيـده درنشيب/ رم داده پرشكوه گوزنان.../ اسب سفيد وحشي! مشكن مرا چنين/ بر من مگير خنجر خونين چشم خويش/ آتش مزن به ريشه خشك سياه من... (آتشي، 1386:26 ).
همانگونه كه از شعر بر ميآيد، شعرهاي دوره اول او لحني حماسي، مبارزه جويانه همراه با شكست و نوميدي دربردارد و طبيعت وحشي جنوب را ميتوان در آن حس كرد. در سراسر اين شعر كه قسمت هايي از آن آورده شد، عناصر اقليمي و طبيعت جنوب موج ميزند. 
در شعر «ظهور» كه از دردها و زخم هاي «عبدوي جط»، كه به نماد فردي آزاديخواه ومبارز در اين شعر بدل گشته است و براي محقق شدن عـدل و داد تـلاش مـي كنـد، پـرده برميدارد، زبان و بيان اين شعر نيز لبريز از واژه هاي بومي و عناصر اقليمي اسـت و از نظـر صرف و نحو دستوري از دستور زباني كهن تبعيت مي كند كه به باسـتان گرايـي در واژگـان گرايش مييابد.
عبدوي «جط» دوباره ميآيد./ ـ با سينه اش هنوز مدال عقيق زخم،/ از تپه هاي آنسوي گزدان خواهد آمد/ از تپه هاي ماسه،/ كه آنجا/ ناگاه/ «ده تير» نارفيقان گل كـرد/ و ده شقايق سرخ بر سينه ستبر «عبدو»/ گل داد./ بهت نگاه ديرباور عبدو، از تنگ چين شال/ باور نمی کنند:.../ ديگر پلنگ «بِرنو» عبدو/ در «كُچِّـه»، نيسـت منتظـر قـوچ ايـل... (236-8 :همان).
اما در شعرهاي دوره دوم او كه از مجموعه وصف گل سوري آغاز ميشود، نوع نگاه و بينش شاعر به «طبيعت» و «انسان» متفاوت تر و عميق تر مي گردد. خود نيز در مقدمه وصف گل سوري و زيباتر از شكل قديمِ جهان اشاره مي كند كه دنيا رنگ هـاي مختلـف دارد. مـا نبايد از «كنار جهـان» بگـذريم، بلكـه بايـد از «درون جهـان» بگـذريم و لازمـه ايـن كـار، «اين هماني» با جهان است و اينكه ما نقطه مقابل طبيعت نباشيم، بلكه با آن يگانـه شـويم و طبيعت هم با ما يگانه شود. اين دسته از اشعار كـه شـعرهاي دهـه هفتـاد شـاعر را شـامل مي شود، در مجموعه هاي چه تلخ است اين سيب و زيباتر از شـكل قـديم جهـان بـه اوج ميرسد و نگاه جهان شمول و مدرن شاعر را چه در فرم و چه در محتوا بازتـاب مـيدهـد.زبان و بيان شعرهاي اين دوره به سمت عناصر شهري ـ غنايي پـيش مـيرود و از عناصـر بومي و اقليمي تا حدي فاصله مي گيرد.
برابر آن دهان هراسان/ كه واژه را به ابتداي جهان مي آرايد/ برابر آن كلام شتابان كه از دهان هراسان برمي آيد/ كه واژه را به ابتداي علف مـي آشـنايد/ كـه از زبـان سـنگ كـلام سـرخ مي آغازد/ پرپر ميشود شقايقي/ عطري به صداي تيهو گره ميخورد/ و آويشن كمرآويز، عطسه مي انگيزد از دره/ و يكسره دنيا به عطسه درميآيد/... / برابر دهان هراسانت به انتها ميرسد زمان و به انتها برمي گردد جهان/ و من/ سراسيمه سنگ ها ميشوم/ كه نامي دوباره بيابم مناسب اندوهم/ و آويشن كمرآويز و نرگس كوهي و سوت تيهو را/ گره بزنم به طره آزادهاي/ كه بي قراري مي كند بـر پيشـاني نمنـاك/ و نـامي يگانـه مـي طلبـد بـراي تمـامي تشويش هاي جهان (آتشي، 1386 ،ج1 :8-697 ).
دوره سومي هم براي شعر آتشي مي توان در نظر گرفت كه شامل شعرهاي دهه هشتادوي ميشود. البته با اندكي تسامح، شعرهاي دهه هشتاد او را جزء شـعرهاي دوره دوم يـا مدرن او ميتوان به شمار آورد. شعرهاي دهه هشتاد آتشـي را كـه شـامل مجموعـه هـاي خليج و خزر، حادثه در بامداد، غزلِ غزل هاي سورنا، بازگشـت بـه درونِ سـنگ و اتفـاق آخر است، جزء شعرهاي فرامدرن يا دوره سوم او به حساب مي آورند كه از نظـر زبـاني، اين شعرها نسبت به شعرهاي دوره دوم چندان تغييري نمي كند، اما از نظر نوع نگاه شاعر، بازگشتي دوباره به طبيعت اوليه با نگرشي جهان شمولانه تر مي بينيم كه اسطوره و تخيـل وطبيعت با هم آميخته مي شوند و به تشريح جهان و آفرينش همراه با همه پيچ و خـم هـاي تودرتوي آن برمي آيند.
افلياي سپيد ترداَندام/ به رودخانه شعر «رمبو»/ ـ ديدي درست گفتم!/ ما تا رمبو هم آمديم ـ من و هاملت ـ با «آتشي» هم/ اكنون گوش به امروز فرا ده:/ من با قطار مي گذرم در امتـداد دانوب و كارون/ به بيشه هاي دور گوش فرامي دهم/ هنوز/ طنين ني لبك چوپانان به گـوش ميرسد/ و «موز»هاي زئوس/ گرد آنها ـ ناپديد ـ چمباتمه زده اند... (همان، ج2 :1670).
منابع
آتشي، منوچهر (1386 ). مجموعه اشعار، دو جلد. تهران: نگاه.
مرتبط:
برچسب ها:
منوچهر اتشی

نظرات کاربران
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما: