طراحی سایت
تاريخ انتشار: 26 دي 1401 - 11:39
مصاحبه نسيم جنوب با نويسنده و شاعر بوشهري دکتر منوچهر بايندري:

 دوست هم دانشگاهي ام مدام اين را تکرار مي کرد که ادبيات زندگي است. من تا همين چند ماه پيش فکر مي کردم اين فقط سخني انتزاعي است. اما حالا دريافته ام که راستي خود زندگي است. من با ادبيات از انزواي خودخواسته ام بيرون آمدم و با مردم به راه افتادم. حس کردم با شعر مي توانم حرف هاي ناگفته بخشي از مردم    را به تصوير بکشم...

مصاحبه نسيم جنوب با نويسنده و شاعر بوشهري دکتر منوچهر بايندري:

ادبيات به راستي خود زندگي است

- لطفا خودتان را براي خوانندگان نسيم جنوب معرفي کنيد.

- به قولي در هواي تب آلود مرداد به دنيا آمده ام. سال 1353، احتمالا سال درست باشد اما ماه تولدم روشن نيست. دوره دبستان و راهنمايي را در زادگاهم گلنگون و روستاي سمل گذراندم.   بعدها ادامه تحصيل در شهرهاي مختلف ...

- از آن حال وهواي روستا چه با خود داريد؟

- حال و هواي روستا هنوز بعد از سالها در درون من است. شايد باور نکنيد ما در جنوب لخت و بي درخت، در کنار جنگلي چند صد ساله زندگي مي کرديم و دوره سبز کودکي را در چنان فضايي گذرانديم. جنگل کنار گلنگون هنوز پابرجاست اما آن شکوه افسانه اي قديمي اش را ندارد. آقاي حسين صافي اين جنگل را سالها پيش ديده بود و با چشم هاي هنرمند و مستندساز خود شگفت زده شده بود. او از اين شگفتي با من حرف زد. درخت هاي چند صد ساله با هيئت و هيبت پهلوان هاي شاهنامه، با آن تنه هاي پيچيده و کهن، راستي که چيزي از درختان   بلوط چهارمحال و جنگل هاي سايه گستر گيلان کم نداشت. نوستالژي اين طبيعت هنوز در خاطر من زنده است. کسي که در اين جنگل ها پرسه زده باشد يا شاعر مي شود يا داستان نويس سورئال ? و يا عاشقي سوته دل و ماليخوليايي... و من انگار همه اين ها شدم !

- دوره تحصيلات را در کجا گذرانديد؟

- دوره دبيرستان را   در شهر برازجان سپري کردم. دور از خانه، در اتاقي اجاره اي ?? با کم ترين امکانات، آن موقع براي کتاب و مجله هاي ادبي له ?? له ?? مي زدم اما در اطرافم نبود. برادر بزرگترم تا حدي اين کمبود را جبران مي کرد. در شانزده سالگي با خواندن شرح شوکران ?? و آثار حقوقي، با ادبيات معاصر آشنا شدم. بعد از آن کارشناسي ام ? در دانشگاه فردوسي مشهد بود. آن جا با افرادي آشنا شدم که خيلي از خودم فراتر بودند و از لحاظ فکري و ادبي راه هاي نرفته را پوييده ? بودند. ماهان محمدزاده اديب و مطالعه گر و ادبيات شناس قهار مرا با ميشل فوکو، امبرتو ? اکو، کافکا، سارتر، کامو ووو آشنا کرد. آن قدر رمان و داستان خواندم که قلمم ? از شعر به داستان گراييد. بعد از مشهد   ناخواسته و به گفته دولت آبادي نابدل ? به جنوب برگشتم. بعد کار به عنوان ويراستار در راديو و همچنان حين کار، ازدواج و ادامه تحصيل در دو مقطع کارشناسي ارشد و دکترا و هر دو در دانشگاه شيراز. در شيراز سه گرايش دکترا تدريس مي شد، غنايي، حماسي و عرفاني، من ادبيات عرفاني را برگزيدم تا بعدها روز و شبانم ? با کلمات فراشعري ? عرفايي چون بوسعيد و بسطامي و خرقاني گره بخورد.

- نظرتان درباره اين که برخي صوفيه را جمعيتي منفعل مي دانند، چيست؟

- اين را قبول ندارم. کسي که با آن ها زيسته باشد مي بيند که اين جمع وارسته، مدام در چالش با جهان و مردمان بوده اند. من از زاويه تازه اي آن ها را ديدم و کشف کردم و راستي که جاده دموکراسي حتي امروزه مي تواند از شاهراه تصوف ايراني عبور کند، چرا که از ديرباز قائل به صلح کل بوده اند ? و به رغم متشرعين ?? و ارباب فقه، آنان با مور و مار و گبر و جهود در آشتي بوده اند ? و اين شيوه فرادموکراسي ? را بر منابر ? خانقاهي خود تبليغ مي کردند. خرقاني دستور داده بود بر سردر خانقاهش نقش کرده بودند، هر که در اين سرا درآيد نانش ? دهيد و از ايمانش مپرسيد، چه آن کس که به درگاه باريتعالي به جان ارزد ?? ، البته بر خوان بوالحسن به نان ارزد ?? !   و همو بود که مي گفت اگر از ترکستان تا به شام کسي را خاري در انگشت شود از آن من است.

- چه شد که به حوزه شعر و ادب کشيده شديد؟

من افسار گاو در دست، در کنار همان جنگل انبوه، مجبور بودم ساعت ها در طبيعت بمانم تا گاو چرا کند، غرق در سکوت محيط و نجواي ? نشخوار حيوان، نرم نرم، مار گزنده شعر به جانم مي خليد ? و مي آمد تا زهر خود را براي همه عمر در رگ و پي ام تزريق کند. نه سالم بود که زمزمه هاي شعري داشتم. آن موقع در خانه ما فقط يک حافظ کاهي و يک ديوان فربه بي تخيل و يکنواخت از شاه نعمت الله ولي موجود بود! و من اين دو کتاب را جويده ? بودم. هشتاد درصد اشعار حافظ را به طور ناخودآگاه از حفظ شده بودم.   شعر مي نوشتم و لابلاي خشت ? ها پنهان مي کردم، فکر مي کردم کار گناه آلودي است. حالا که به ميانسالي رسيده ام به درستي فکر آن روزم بيشتر باور پيدا کرده ام.

- در حوزه ادبيات بيشترين تاثير را از چه کتاب ? هايي گرفته ايد؟

- در کلاسيک که گفتم از حافظ، آن رند از همه چيز گريز! و بعدها البته در دوره هاي تحصيلات عالي، سعدي و رودکي و بيهقي و وحشي و صائب و بيدل افزوده شد. اين که بگويي ? کدام شاعر دقيقا معلوم نيست. هر کسي شعري زيبا سروده، معشوق و محبوب من است. مگر مي شود عاشق فرخي نباشي، با اين که مي گويند شاعري درباري و خوشگذران و شاهدباز بوده اما وقتي مي سرايد:

دل من همي داد گفتي گوايي ?

که باشد مرا روزي از تو جدايي

مگر مي شود شيفته سخن او نشد و ساعت ها و سالها مست باده اين کلمه ها و ريتم و موسيقي نماند. اگر بخواهم تک تک شعرها و شاعرها ? را نام ببرم مثنوي هفتاد من کاغذ مي شود.

اما در ادبيات معاصر به همان قرار، منتها بيش از همه پرستنده نيما هستم. و بعد فروغ و شاملو. اما آتشي فراتر از شعر شگفت انگيزش براي من شخص ويژه اي است. شيفته آتشي بودم، طوري که تا زنده بود جرات نکردم به ديدارش برسم، مثل عاشقي که مي ترسد آن شمايل که براي معشوق تراشيده، خدشه ببيند. به هر حال، هر شاعري مي مرد غمگين مي شدم اما آتشي که مرد زار زار گريستم!

- در شکل گيري شخصيت ادبي و شاعري شما چه شخصيت ها و عواملي دخيل بوده اند؟

- من بيش از همه شيفته رمان نويس هاي روسي مثل تولستوي و داستايوفسکي و شولوخوف بودم، البته در عالم داستان، و صد البته چخوف و بابل که نمي شود شيفته شان نباشي.

دوستي که رمان چاپ نشده مرا خوانده بود مي گفت حس مي کردم دارم دن آرام مي خوانم.

- چرا چاپ نشده؟

- اين رمان من سه سال است که پشت سد مميزي گير افتاده است. يک مجموعه داستانم هم امسال از طرف ارشاد مردود شناخته شد! و من حاضر نشدم آن حذفيات را گردن نهم.

- برگرديم به سوال قبلي.

- در شعر معاصر از ميان غزلسراها سيمين بهبهاني و ابتهاج و جوانترها را مي پسندم. در شعر نو، سيدعلي صالحي را دوست دارم و سيروس نوذري و منصور اوجي. اما نمي توان از کنار نام هايي ? مثل هدايت و چوبک و احمد محمود بي اعتنا عبور کرد، کساني که معمار نثر و فکر نوين بوده اند ? .

- از چه زماني شعر گفتن براي شما جدي شد؟

- شعر از همان وقت که خواندن ديوان حافظ را شروع کردم برايم جدي بود. حس مي کردم اين کلمه ها چيزي فراتر از سخن عادي در خود دارند. شايد آن وقت ها موسيقي غريب حافظ مسحورم ? کرده بود، امروز ايهام ها و پارادوکس ? هاي ماورايي اش!

- به نظرتان حافظ چگونه مي زيسته؟

- نمي دانم حافظ چگونه زندگي مي کرده، چگونه صبح بيدار مي شده، عطر ارغوان کوچه باغ هاي شيراز به مشامش مي خورده، شايد آتشي و اخگري در سنگچين روبرويش بوده، کاسه شيري و نارنج و تکه ناني که گندم هايش آب رکناباد ? نوشيده بوده اند. چوخه ? مي پوشيده، حافظ فقير بوده و هر چه به دست مي آورده به سرعت خرج مي کرده و باز برمي گشته به خانه اول يعني فقر و نداري و درويشي. گيوه حافظ پاره بوده، گيرم که خشت زير سر و بر تارک هفت اختر پاي داشته! حالا همين آدم با آن تناقض هاي کهکشاني ? درون خود زندگي مي کرده و به نظر من عجيب ترين زندگي از چنين شخصيتي است. چگونه تحمل مي کرده!

- موضوعات و مضامين اشعار شما بيشتر چيست؟

- من سالهاست که به عنوان شاعر بومي شناخته شده ام. برخي از اشعار بومي مرا مردم از بر هستند. کمتر کسي اهل جنوب است که شعر «گرگ پير» را نخوانده يا نشنيده باشد. موضوع ? آن شعر آزادي و آزادگي است. اما بيشتر مضامين شعري من عاشقانه بوده است. از غزل و دوبيتي هاي عاشقانه بومي تا منظومه بلندي مثل بربو ?? ! در زبان معيار هم همين گونه است. گرچه امسال، به اشعار اجتماعي بيشتر گرايش پيدا کردم.

-   در بين شاعران چند دهه اخير کدامين را بيشتر مي پسنديد؟

- در شعر نيمايي نيما، در سپيد شاملو، لنگرودي، در شعر ناب بنياد و اردبيلي، در موج نو احمدي، در گفتار صالحي، در غزل نو بهبهاني، در شعر کوتاه منصور اوجي و در کوتاه کوتاه سيروس نوذري... و همچنان بسياراني که مجال نام بردنشان نيست.

- از ميان شاعران استان بوشهر؟

- اشعار معتمد، هوشمند، عابدي، اجرايي، ميدري، چمنکار، ايزدجو، موسي زنگنه، ميمني، خدادادي، نجدي، فرجام، تراکمه، درويشي، شيخياني و خيلي هاي ديگر را دوست دارم. در حقيقت هر کس حتي يک دوبيتي خوب سروده باشد،   دوستش دارم.

- در شعر و ادبيات به دنبال چه هستيد؟

- ماهان دوست هم دانشگاهي ام مدام اين را تکرار مي کرد که ادبيات زندگي است. من تا همين چند ماه پيش فکر مي کردم اين فقط سخني انتزاعي است. اما حالا دريافته ام که راستي خود زندگي است. من با ادبيات از انزواي خودخواسته ام بيرون آمدم و با مردم به راه افتادم. حس کردم با شعر مي توانم حرف هاي ناگفته بخشي از مردم   را به تصوير بکشم.

- سياسي کردن شعر؟

- البته شخصا هنوز به سياسي کردن شعر باور ندارم. چون سياست، شعر را سطحي مي کند. اما مي پذيرم که مسائل جامعه و مضامين اجتماعي در شعر ظهور و بروز پيدا کند.

- شعر جنوب را چگونه ارزيابي مي ? کنيد؟

شعر، جنوب و شمال نمي شناسد. امروزه به لطف رسانه ها و ابررسانه ها، ديگر همه جهات در کنار و همسايه يکديگرند. شاعر شعري مي نويسد و در رسانه اي مي گذارد، نيم ساعت بعد در نقطه ديگري از دنيا، فردي همان شعر را با صدا و موسيقي قرائت و بازنشر ? مي کند.

-   با اين وجود وضعيت کنوني شاعران بوشهر را در زمينه شاعري چگونه ارزيابي مي ? کنيد؟

- البته استان بوشهر تاريخچه شعري خودش را دارد. در دوره فايز ما فقط دوبيتي سرا داشتيم. اما بعد از ظهور آتشي و هم نسلانش، ديگر جنوب در پيوند با ساير نقاط کشور شاعران ارزشمندي چه در حوزه کلاسيک و چه نو عرضه کرده است. امروز شاعران مرد و زن بسياري از استان در سطح ملي و گاهي فراملي خوش درخشيده اند ? . ادبيات بوشهر چه در شعر و چه داستان، پويا و زنده است. شاعران و نويسندگان جنوبي، پا به ? پا و گاهي چند گام جلوتر از ديگران حرکت مي کنند. تفاوت نسل جديد با گذشته اين است که ديگر در سيطره جغرافياي بومي اسير نمانده اند ? . با انديشه ملي و گاهي جهان وطني قلم مي زنند و از روزنه هاي تازه اي به جهان مي نگرند.

- شما در زمينه شعر معاصر چه کار خاصي انجام داده ايد؟

- نيم گاني،   نامي تازه است که من به ادبيات تقديم کرده ام. قالب کوتاه کوتاه، که از يک مصراع و يک پاره کوچک تشکيل شده است. اين قالب کوتاه در سال 1399 ثبت ملي شد و کتابي هم با نام «پنجره کشف حوا بود» درباره نيم گاني در همان سال به چاپ رساندم. در اين کتاب نوشتاري از خودم، و نوشتاري از دکتر کافي، استاد دانشگاه شيراز و نوشتاري از سريا ? داودي حموله، شاعر و پژوهشگر نام آشنا در زمينه شعر کوتاه پارسي و ويژه نيم گاني به چاپ آمده است.

حمايت دو شاعر عزيز هم استاني، دو برادر فرهيخته غلامرضا و فرشيد ابراهيمي اگر نبود اين قالب با آن وسعت و سرعت به اهل ادبيات معرفي نمي شد. در سال 94 در سايت معتبر شعرانه، ? بخشي را به نيم گاني اختصاص داده بودند. و امروز اگر نيم گاني قالبي است که در سطح کشور شناخته شده و هر جا حرف ازشعر کوتاه به ميان مي آيد، نمي توان از نيم گاني نام نبرد و حتي محققان، در رساله دکتراي خود از آن ياد مي کنند، همه مرهون پشتيباني آن دو يار همراه بوده است.

شايد کنجکاو باشيد که نيم گاني چگونه قالبي است، در اينجا دو نيم گاني را تقديم مي کنم:

 

آن قله اي که از همه بالاتر است

تنهاتر است

*

بايدش ? بازو بگيري تا نيفتد روي خاک

فطرتا مست است تاک!

برچسب ها:
منوچهر بايندري , شعر

نظرات کاربران
مهدی بهرامی 4 ماه قبل گفت:
درود بر دکتر بایندری عالی بود
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما: