طراحی سایت
تاريخ انتشار: 02 اسفند 1402 - 11:28
نگاهي به مجموعه داستان «تا انتهاي همان کوچه» از سهيلا شعباني

بشير علوي:  گريز از جنگ و پيش ? آمدهاي آن، راه نجات زن، مشکلا ت و گرفتاري ? هاي زنان به ? ويژه در برابر مردان، و ذهن قوي و جستجوگر زنان از جمله مؤلفه ? هايي هستند که در داستان ? هاي کوتاه اين مجموعه يافت مي ? شوند. نوع پردازش به متن و زبان، و شيوه برخورد با شخصيت ? ها و نحوة بيان مشکلات و بروز دادنِ آن ? ها نوعي نگاه زنانه را به م تن نشان مي ? دهد؛ نگاهي که از ديد يک نويسندة زن نمي ? تواند پنهان بماند...

نگاهي به مجموعه داستان «تا انتهاي همان کوچه» از سهيلا شعباني

مملو از عاطفة انساني

بشير علوي

سهيلا شعباني متولد 1347 و زادة بوشهر، محله بهبهاني است. دفتر شعري با عنوان «يک پاي عاشقانه ? ي هميشه»، با مقدمة دکتر سيدجعفر حميدي، از وي در بهار 1399 به چاپ رسيد. کتاب «زن به روايت زن» با مقدمه سيدقاسم ياحسيني، که به مصاحبه با زنان خبرنگار استان بوشهر، بررسي چالش ? ها، بيان نظرات و پيشنهاد ات آنان پرداخته   است، نيز از وي منتشر شده است.

مجموعه داستان کوتاه «تا انتهاي همان کوچه» از خانم سهيلا شعباني با مقدمة محمدرضا صفدري در سال 1400 با نشر بيد منتشر شده است. اين مجموعه داراي 11 داستان کوتاه است.

گريز از جنگ و پيش ? آمدهاي آن، راه نجات زن، مشکلا ت و گرفتاري ? هاي زنان به ? ويژه در برابر مردان، و ذهن قوي و جستجوگر زنان از جمله مؤلفه ? هايي هستند که در داستان ? هاي کوتاه اين مجموعه يافت مي ? شوند. نوع پردازش به متن و زبان، و شيوه برخورد با شخصيت ? ها و نحوة بيان مشکلات و بروز دادنِ آن ? ها نوعي نگاه زنانه را به م تن نشان مي ? دهد؛ نگاهي که از ديد يک نويسندة زن نمي ? تواند پنهان بماند.

داستان ? هاي کوتاه خانم شعباني، مملو از عاطفة انساني است. تکية اصلي وي در تيپ ? سازي شخصيت ? ها و صحنه ? سازي ? ها، نشان دادن نوعي نگاه انساني به دنياي پيرامون است. بيشتر مؤلفه ? هاي کم ? نام را ديده و بررسي کرده است. آلزايمري ? ها، عشق يک پسربچه به دختري از کشور انگليس با فاصله طبقاتي زياد، ذهن ? خواني يک دختربچه براي انتخاب مدرسه با صفاي روستا يا زيباي شهر، غريقي که به فکر نجات است، و سوءظن ? هاي مردمي را نيز از نظر گذرانده است.

توصيف اقليم و بومي ? گرايي واژ ه ? ها، در اين داستان در زمرة سبک اصلي نويسنده قرار گرفته است. اگر بخواهيم يک نمونه را از ويژگي ? هاي زباني وي در اين متن نام ببريم، به ? يقين استفاده کردن از واژه ? هاي بومي به همراهِ توصيف صحنه ? هاي جنوب، بهترين و مهم ? ترين ويژگي زباني و ادبي وي است که بايد به آن اشاره کرد. صحنه ? هايي که جنوبي ? هايِ خونگرمِ گرماديدة شرجي ? شناس بارها آن را تجربه کرده و با آن ? ها تشخص تجربگي دارند.

در گرماي ظهر تابستان بوشهر، پرنده هم پر نمي ? زد، چه رسد به اين ? که کسي بيرون بيايد.

مي ? خواست به ديوار تکيه دهد؛ اما همين که دستش را گذاشت، پس ک شيد. ديوار مثل تنور حرارت داشت.

اولين شب از شدت گرما و شرجي، تشکي که روي تخت بزرگ فلزي گوشه ? ي حياط پهن بود، نمناک شده که بسيار چندش ? آور بود.

   در کنار توصيفات آب و هوايي، صحنه ? سازي ? هاي بومي نيز از رويکرد خوب اين کتاب است:

معلوم بود از کوچه ? هاي تنگ و باريک ، با ساختمان ? هاي بلند و در و پنجره ? هاي چوبي، لذت مي ? برد.

مش ? کرم، ماهيگير بي ? سوادي بود که صورت سوخته ? اش زير آفتاب برشته به نظر مي ? رسيد. صبح کلة سحر به دريا مي ? رفت و هنگامي که نور خورشيد نارنجي مي ? شد، به لنگرگاه بر ? مي ? گشت... بيشتر اوقات کمکش مي ? کردم از جمع ک ردن تور و قلاب گرفته، تا خالي کردن ماهي ? ها...

پايان داستان ? هاي اين مجموعه، کمتر قابلِ ازپيش حدس زدن است. پايان ناگهاني از تکنيک ? هايي است که نويسنده، آن را به دست راوي داده است. خواننده هر لحظه در پايان داستان منتظر يک اتفاق خاص يا تغيير ناگهاني داستان است. راوي معمولاً در پايان داستان ? هاي اين مجموعه، چيزي را رو مي ? کند که در داستان بيان نکرده است.

درد و رنج و غم از ويژگي ? هاي سبکي اين متن است. داستان ? ها معمولاً با جمله يا پيام يا خبري و گزارشي غمگين تمام مي ? شوند. هرچند پايان همه داستان ? ها اين ? چنين است، ولي در نوع خود ارزشمند است، زيراکه نوعي نوستالژي را براي خواننده مطرح مي ? کند. به ? ويژه خواننده ? اي که عمري گذرانده و بيشتر اين صحنه ? ها و دردها را تجربه کرده و لمس نموده است.

روايت را با دو برش زماني مطرح کردن از خصيصه ? هاي ديگر اين متن است. راوي معمولاً جريان ? هاي گ ذشته و حال را توأمان روايت مي ? کند. در يک بند برشي از گذشته و در بند ديگر برشي از زمان حال مطرح مي ? شود.

راوي در داستان «نخل ? هاي بي ? سر»، سوم شخص مفرد و از نوع داناي کل است. گرايش زبان به سمت گويشي است، ولي گويش را چنان درگير متن نکرده که خواننده، متن را گم ک ند. موضوع اين داستان، درام است، حتي اگر از ذهن و زبان نويسنده هم باشد، باز هم نمونه ? هاي واقعي فراواني دارد. مادري که سال ? ها منتظر برگشت فرزند مفقودالاثر خود بوده و نذر و نيازهاي فراواني نموده و در نهايت فرزند شهيدش برمي ? گردد. راوي در اين داستان به دنبال نش ان دادن وضعيت بعد از جنگ، به ? ويژه براي مادراني است که فرزند از دست دادند. داستان در خوزستان و تا اندکي در بوشهر و در هواي تفتيده اتفاق افتاده است. راوي تلاش مي ? کند، درد مادراني را نشان دهد که بعد از جنگ و به شهادت رسيدن فرد يا افرادي از خانواده ? شان، تحمل ک ردند. دردي همراه با اميد و نياز. دردي عاشقانه که فقط يک مادر مي ? تواند تحملش کند. همان دردي که «دي عبدوي» داستان «نخل ? هاي بي ? سر» تحمل و تجربه ? اش کرد. درد همه مادراني که بعد از جنگ، زندگي بدون فرزند و همسرشان را تجربه کردند. همين تجربه خود نوعي برخورد با مشک لات زنان است. زنان/مادراني که فرزند يا همسرشان شهيد شدند، بايد به يک زندگي جديد عادت کنند. اين عادي شدن ? ها چيزي نبود که به سادگي اتفاق بيفتد و شايد در بسياري از موارد اصلاً اتفاق نيفتاد و درد مادران تا ابد ماند.

در داستان «قاسو و دختر انگليسي» نيز، تکنيک معمول که در ديگر داستان ? هاي اين کتاب اتفاق افتاده بود، به کار برده شده است. راوي موضوعي را که کليد داستان است، واضح و آَشکار بيان نمي ? کند. به گونه ? اي بررسي مي ? کند که خواننده نيز بايد درگير شود و با اندکي حدس و تحليل داستان به نتيجه برسد. قاسويي که عاشق دخت ر انگليسي به نام آيلين مي ? شود که پدرش قاچاق مي ? کند. با رفتن آيلين به خاطر شغل پدرش و ترس از گرفتاري آن ? ها عشق قاسو نيز بي ? نتيجه مي ? ماند. راوي در اين داستان اول شخص مفرد است. راوي خود قاسو است که شخصيت اصلي داستان محسوب مي ? شود. داستان در بوشهر در هواي گرم و سوزان بوشهر اتفاق افتاده است. راوي افزون بر اينکه نوعي عشق ناکام را به رخ مي ? کشد به دنبال نشان دادنِ زندگي فقيرانه مردم آن زمان بوشهر و مقايسه کردن آن با زندگي انگليسي ? هايي است که در بوشهر زندگي مي ? کردند. باورها و اعتقادات مردم بوشهر نسبت به اهل جن نيز در اين داستان بيان شده است. باورهاي مذهبي و برتري مذهب اسلام بر ديگر مذهب ? ها در اين داستان توسط خانوادة قاسو خيلي آرام و ريز بيان مي ? شود. توصيفات اين داستان به ? ويژه آنجايي که در توصيف ساختمان يا صحنه ? اي تلاش مي ? کند، موفق است و هرچند با داستان کوتاه سروکار دا ريم، ولي باز نويسنده، توصيفات را در اين داستان فراموش نکرده و خواننده را در تعريف و شناخت صحنه ? ها ياري مي ? کند. پاکي و صداقت دوران کودکي از ديگر مواردي بود که نگارنده از اين داستان دريافت نمود.

در داستان «حسرتي ابدي» از فرد تبعيدي که از کرمانشاه به بوشهر فر ستاده شده، سخن مي ? راند. فردي به نام جمشيد که در کرمانشاه ناخواسته گرفتار قتل ناخواسته ? اي شده و سرانجامش تبعيد به بوشهر شده است. در نهايت با پايان بازِ داستان جمشيد مي ? ميرد، ولي نوع روايت به گونه ? اي بود که چگونگي مرگ وي بوسيله راوي دقيق تعيين نشد و خواننده با نشان ? هايي که درمتن مي ? بيند بايد متوجه اين اتفاق شود.

«ديدار تلخ» که با راوي اول شخص مفرد روايت مي ? شود، تکنيک خوبي دارد و باز پايان مبهمي را پيش ? روي خواننده گذاشته است. در اين داستان چند توصيه ديده مي ? شود: طمع نکردن، دست به خير داشتن، حرف ? هاي مثبت زدن و قدم خير برداشتن. داستان بسيار کوتاه است. پايان اين داستان که بعد از نشست چند دقيقه ? اي کنار امين براي ناصر اتفاق مي ? افتد، با اين جمله به پايان مي ? رسد، جمله ? اي که خود حاوي پيامي روان ? شناسانه است:

ف کر کردم همين تو همين ديدار کوتاه، چندبار کلمه ? ي تلخ را به کار برد؛ ته حلقم احساس تلخي کردم.

داستان «تا انتهاي همان کوچه» برش کوتاهي از زندگي دختري است که به دنبال مادرش مي ? گردد. در يک ظهر تابستان گرم و پرشرجي در کوچه و پس ? کوچه ? هاي گرم بوشهر به دنبال مادرش همه جار را دور مي ? خورد و درنهايت معلوم مي ? شود که مادر اين دختر مرده است و دختر تقريباً رواني يا آلزايمري شده و آن روز قرص ? هايش را نخورده است. در اين داستان بدون که بخواهي، اندوه کساني مي ? خوري که اين ? چنين ? اند. انسان ? هايي که در دنياي پاک آلزايمري، معصوم و ب ي ? گناه دست به اشتباهاتي مي ? زنند که راهي به جز نگاهِ دلسوزانه به وي به جا نمي ? ماند. براي يک خواننده بسيار جذاب و ارزشمند است که نويسنده به سراغ چه موضوعاتي رفته و چگونه با کلمه ? هايي اندک اين احساس را در درون خواننده توليد مي ? کند.

در داستان «ماجراي اتاق شما لي» که يک منولوگ نمايشي مطرح مي ? شود، ذهن ? خواني و ذهن ? گويي شخصيت ? ها پيش مي ? آيد. تصاوير تودرتو و مرور خاطرات گذشته و حال، داستان را به سمت و سوي دوگانگي متن و مفهوم پيش برده است. نوعي دوگانگي که براي خواننده پيش مي ? آيد، ولي از همين دوگانگي است که لذت مي ? برد. پايان اين داستان نيز، پاياني ناگهاني است و ناگهان با جمله زير داستان به پايان مي ? رسد:

او همه چيز را ديده بود، درست توي اتاق شمالي که پدر از پنکه ? ي سقفي آويزان مانده.

در داستان «حلقة گمشدة زندگي» نيز با دو نوع برش زمان مواجه هستيم. اين برش زماني از ويژگي ? ه اي سبکي خانم شعباني شده است. راوي در يک بند برشي از گذشته را حکايت مي ? کند و در بند ديگر زمان حال را روايت مي ? نمايد. اين تغييرِ برشِ زماني براي خواننده، نوعي کلافگي مي ? آورد و در پايان داستان نيز همين کلافگي پيش ? آمده است که لذت داستان را براي خواننده چندبراب ر مي ? کند.

در داستان «ناخدا حيدر» نيز با پاياني عجيب و غم ? انگيز و دلهره ? آور مواجه هستيم. ناخدا حيدري که لنجش در دريا غرق شده و بر تخته ? اي خوابيده و اميد نجات دارد. بعد از چند روزِ سخت، خشکي را مي ? بيند و دل ? خوش از ديدن خشکي و نجات از درياي سهمگين و رهايي از غرق شدن، با دست ? هاي بي ? ناي خود پارو مي ? زند تا هر چه زودتر به خشکي برسد. خواننده نيز خوشحال از رسيدنِ ناخدا حيدر به ساحل است که جملة آخر اين ? چنين غم ? انگيز و مبهم و مات به پايان مي ? رسد:

ناخدا به هيچ ? چيز جز رسيدن به خشکي فکر نمي ? کرد، حتي به خوني که از دستانش در آب مي ? ريخت و کوسه ? هايي که از پس او مي ? آمدند.

(هفته نامه نسیم جنوب، سال بیست و ششم، شماره 1074)

برچسب ها:
بشير علوي

نظرات کاربران
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما: