طراحی سایت
تاريخ انتشار: 14 اسفند 1402 - 13:33
با سپاس از احسان و ادريس عبدي‌پور

پيمان زند:  من به کوچه و نور انته اي کوچه اميدوارم، کوچه آمد تا نگاه جهان را به بوشهر عوض کند و با صداي بلند اعتراف کند که اينجا بوشهر است؛ ابوشهر شهرهاي ايران. کوچه آمد تا بوشهر مقر موسيقي، ادبيات تاريخ و جامعه ? شناسي ايران شود و ما را از زير يوق و نگاه تجاري محض آن هم خريد چهار تا زير پير اهن و چند تا جوراب و اوجش دمپايي المتراژ به بهانه ارزانتر بودن، نجات دهد...

با سپاس از احسان و ادريس عبدي ? پور

«کوچه بوشهر» مدل جديدي براي آغاز کوچه ? هاي ديگر ايران

پيمان زند

من به کوچه و نور انته اي کوچه اميدوارم، کوچه آمد تا نگاه جهان را به بوشهر عوض کند و با صداي بلند اعتراف کند که اينجا بوشهر است؛ ابوشهر شهرهاي ايران. کوچه آمد تا بوشهر مقر موسيقي، ادبيات تاريخ و جامعه ? شناسي ايران شود و ما را از زير يوق و نگاه تجاري محض آن هم خريد چهار تا زير پير اهن و چند تا جوراب و اوجش دمپايي المتراژ به بهانه ارزانتر بودن، نجات دهد.

کوچه نشان داد زندگي مردم اين ديار صاحب ريتم و ضرباهنگ است، چه سور باشد و چه سوگ، فرقي نمي ? کند کي و از کجا آمده ? ايد اگر مي ? خواهيد در اين جغرافيا زيست کنيد بايد سر ريتم باشيد، فالش بخو انيد نمي ? توانيد ادامه دهيد.

کوچه بخش اندک و کميش موسيقي و استيج بود، مابقي ماجرا، جغرافيا، مردم شناسي، جامعه شناسي به لحاظ شکل و نوع لباس، غذا، آداب و آيين بود. هليله را مركز كرديد و يك محرم کوچک را نمايش داديد. همه گفتيم نمي ? شود وسط چند شب موسيقي شاد، يكه و يك شب وارد عزا و آيين سوگ شويم ولي احسان جان تو بلند گفتي مگر «جنوب چه دارد، جز اندوه و رقص. ما از غم زياد است که ميرقصيم».کوچه مدل و استايل جديدي شد براي آغاز کوچه ? هاي ديگر ايران از کوچه پس کوچه ? هاي کردستان تا لرستان تا آذربايجان تا هرمزگان خوزستان، فار س... اين کوچه ? ها بايد مدل بگيرند و راه بيفتند و اين تنها و تنها راه نجات اقوام ايراني است و لاغير.

روز اختتاميه: من از صبح روز اختتاميه کنار احسان عزيزم بودم اون لحظه ? اي که آقاي «لئو» نوازنده فلوت اکوادوري، مستقيم از آلمان به قصد بوشهر، فستيوال کوچه و روز اختتاميه آمد احسان آرام گفت: «فقط چهل و پنج ميليون تومن پول بليط هواپيماش دادم، شايد دلت نخواهد».

كسي بفهمد يا بداند تو چقدر از جيب مايه گذاشتي براي فرهنگ اين شهر اما من مي ? گويم وقتي که گروه لرستان آمدن و به استقبالشان رفتي جمله غمناکي گفتي: «اين همه مهمان اومده خدا کنه مجوز اختتاميه صادر بشه» که نشد و من دلم براي تو ادريس عزيزم، همسر مهربانش و صد برابر مادرت گرفت اما حيف کاري از دستم برنمي ? آمد، سکوت و سکوت و بازهم سکوت.

گفتي براي نهار مادرم براي همه ماهي درست کرده و مهمان ? ها را با خود به خانه بردي.

همه من تظر اختتاميه بودند اما درد جايي ديگه بود، همه منتظر مجوز بوديم که صادر نشد.

احسان و ادريس عزيزم خيلي خيلي بيشتر از توان ? تان مايه گذاشتيد و از جيب خرج کرديد براي شهرتان. دلتان، دل ? مان و ما ممنون ? تون هستيم، دلم روشن است اين کوچه بازهم چراغاني مي ? شود.

(نسیم ج نوب، سال بیست و ششم، شماره 1075)

مرتبط:

نظرات کاربران
خلیلی 9 ماه قبل گفت:
سلام
دست شما درد نکند.
باید بشما و مجموعه نسیم جنوب شادباش و سپاس بسیار از صمیم دل گفت
و از این دل نوشته ای که درباره کوچه و فیستوال کوچه و تقدیر از احسان وادریس با همان علاقه و دلبستگی بوشهری. و یا تعصب به شهر هزار مردان. شهر شجاعان و حماسه سازان. ابراز داشته اید. این حقیر را بوجد آورد گرچه بعلت شرایط جسمانی و بگونه ای کهولت نتوانستم همگام با شادی آفرینان، هنرمند وطن دوست، همشهریان پر افتخارم چون احسان وادریس (قهرمان) نباشم. اما از دور این مراسم جانانه را دنبال می کردم.
این دل نوشته را خواندم. بسیار تاثیر گذار بود. و در تنهاییم بخاطر عدم امکان. برگذاری اختتامیه و موارد دیگر و زحمات این عزیزان هم شاد شدم و هم غمگین و بی خودانه اشک از دیدگانم جاری شد.
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما: