طراحی سایت
تاريخ انتشار: 16 مرداد 1403 - 14:22

احمد عمويي: اندک شمار انسانهايي هستند که براي آرمان و انديشهشان از همه چيزشان ميگذرند حتي از خودشان، حاج حسن لاوري اينچنين بود، بيهيچ چشمداشتي براي ديگران قدم بر ميداشت و بيوقفه براي تحقق هدف و آرمانش ميجنگيد، حاج حسن لاوري اکنون در بستر بيماريست، ياد و نام آن مرد نازنين همواره در خاطر است، گاهي که او را فراموش ميکنم بر خود نهيب مي زنم که همچو او مگر چند نفر داريم؟

دلنوشته اي براي حسن لاوري؛ فعال سیاسی و روزنامه نگار بوشهری

 

 نسیم جنوب، احمد عمويي

گر رود ديده و عقل و خرد و جان تو بمان

که مرا ديدن تو بهتر از ايشان تو بمان

آفتاب و فلک اندر کنف سايه توست

گر رود اين فلک و اختر تابان تو بمان.

اندک شمار انسانهايي هستند که براي آرمان و انديشهشان از همه چيزشان ميگذرند حتي از خودشان، حاج حسن لاوري اينچنين بود، بيهيچ چشمداشتي براي ديگران قدم بر ميداشت و بيوقفه براي تحقق هدف و آرمانش ميجنگيد، او اين را بارها در صحنههاي مختلف آزموده و در جنگ نيز پاهايش را براي اعتلاي نام ميهن و سرزمينش داده بود. تا در جبهه و جنگ بود پيشقراول ايثار و از خود گذشتگي بود و تا بعدها که رسانهاي داشت شمع محفل دوستان بود و رفيق گرمابه و گلستان.  اگر از او خبري نميگرفتي بيدرنگ پيدايت ميکرد، روزگارت را ميپرسيد، از هر دري سخني ميراند و هميشه ديدارها را تازه ميکرد، بنده بارها از مصاحبت و مرافقت با آن انسان فرهيخته بهرهمند شدهام.

گاهي يک تنه زحمت و سختي انعکاس واژه ها را به دوش ميکشيد و براي اينکه جامعه را سيراب از حقيقت و معنويت دروني خويشتن کند دائم عشق ميورزيد، به تعبير حضرت حافظ «شُهره شهر بود به عشق ورزيدن»،  رنجيدن و رنجاندن در طريقتش راه نداشت. لحن گرم و گيرايش، بيان موثر و دلنشين و عبارات غالبا درهم شکسته اما لبريز از شور و هيجانش هر محفل و انجمني را متاثر از کلام جاودانه اش ميکرد.

با هر موفقيتِ دوستان و همفکرانش نقش غرور و رضايت بر پيشانياش مينشست و اعتنايي به زخمهايي که خورده بود نداشت، سعه صدري داشت و روح انتقاد پذيري، هيچ چيز را براي خود نميخواست و زندگي سياسي اش  همواره با فراز و فرودهايي همراه شد، بسياري او را مامن امني براي تظلمخواهي و گرهگشايي از کارشان مي دانستند. 

حاج حسن لاوري اکنون در بستر بيماريست، ياد و نام آن مرد نازنين همواره در خاطر است، گاهي که او را فراموش ميکنم بر خود نهيب مي زنم که همچو او مگر چند نفر داريم؟

چند سال پيش  که به مناسبتي به روستاي زادگاهش رفته بوديم در طول مسير، با هم محليهايش باب سخن را گشود و از هر دري سخني راند و دائم ميخنديد و ذکر خاطره ميکرد، چقدر هم محليهايش دوستش داشتند، عليرغم اينکه سالها از آنجا رفته بود اما همچو او کسي را نديده بودم  که قلبش را اينچنين در زادگاهش جا گذاشته باشد.

متواضع و مردم دار، به مصداق «تواضع زگردن فرازان نکوست».

خداوندا فرصت دوباره زيستن را بر آن عزيز هميشه در خاطر  ببخشاي. بر ما و بر همه ي دوستدارانش نعمت دوباره بودنش را ارزاني بدار.

(هفته نامه نسیم جنوب، سال بیست و هفتم، شماره 1090)

برچسب ها:
حسن لاوري

نظرات کاربران
هنوز نظري براي اين مطلب ارسال نشده.
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

آخرین اخبار

پربیننده ترین