طراحی سایت
تاريخ انتشار: 15 مرداد 1403 - 14:31

با آثاری از:  مازيار اسدي/  محمود محمودي /  بشير علوي /  نوذر فولادي /  دکتر غلامحسين اميني /  حميد زارعي /  غلامرضا حاجي نژاد /  غلامرضا ابراهيمي

 




براي فاضل ارجمند روانشاد استاد حاج سيد کوچک هاشمي زاده  

مازيار اسدي

 

از تو گفتن هميشه و هرروز، بارها هم شنيدني باشد

عشق شاگردها به استاد است،گل اين عشق چيدني باشد  

تو بزرگي و در برابر تو ذره ? ها ناپديد و ناپيدا

ماه تابنده هم برِ خورشيد، بي فروغ و نديدني باشد

 

جمع ياران بدون تو خاموش، محفل انس بي ? تو بي ? سامان

چشم فرهنگ اشکبار تو و، واژه ? ها بي پناه و سرگردان

گرچه خاموشي و اگرچه افتاده، قلم از دستهاي روشن تو

مانده درجاي ? جاي خاطرما، چشمه ? هاي کلام تو جوشان

 

هر کجا واژه ? ها به هم ? پيچيد، با کلامت گره ? گشا بودي

جلوه ? اي از شکوه يک فرهنگ، با دلي درد آشنا بودي

در طنين کلام تو جاري، رازهاي نگفته ? ي تاريخ

در لغت ? داني و سخن سنجي، بي ? گمان همچو دهخدا بودي

 

ملک دشتي به نام تو نازد، گويش دشتي از تو پابرجاست

دهخداي جنوبي و نامت، بر بلنداي واژه ها پيداست

رفته ? اي از ميان ما اما ،چهره ? ي ماندگار خواهي ماند

واژه واژه کلام دلجويت، توشه ? ي ما براي فرداهاست

 

در گذار زمان نخواهد رفت،جلوه ? هاي بزرگي ? ات از ياد

تا هميشه شکوهمند و سترگ، نزد خويش و تبارمان باشي

ميدرخشي هميشه مي دانم، بر بلنداي قله ? هاي ادب

تا ابد زنده اي و تاهستيم، مايه افتخارمان باشي

 

 

تقديم به روح ملکوتي استاد بي بديل و فرزانه ام سيد کوچک هاشمي زاده

محمود محمودي

کم شد

از آسمان خرد

خورشيدي که مي ريخت

گلواژه هاي ماندگار را

در بستر انديشه ? ها

مردي که

از جنس روشني بود

از تبار گل سرخ

از نژاد سيادت و سادگي

از لطافت قاصدک

از زلالي چشمه ساران

از پاکي خيس شبنم ...

قلم

بوسه مي زند

بر دستان تو

و کتاب خرسند است

از تراوش انديشه ات

اما

سياه مشق ها  

و سطرهاي من

چه رو سياه هستند  

در ستايش نام تو ...

آري

مردان بزرگ

در کتيبه ي جان ها

و دفتر قلب ها

تا ابديت هميشگي

                         جاودانه اند...

 

سيدکوچک هاشمي ? زاده؛ احياگر گويش دشتي

بشير علوي، نويسنده و پژوهشگر ادبي

ابتدا خواستم متني احساسي و عاطفي در رثاي سيدکوچک هاشمي ? زاده، پژوهشگر و لغت ? شناس فقيد جنوبي (1324- 19 تير 1403) بنويسم، ولي بعد ترجيح دادم به متني بپردازم که همواره مورد ميل استاد بود. تلاش سيد کوچک هاشمي ? زاده در احياي گويش که نه، زبان دشتي (آگاهانه زبان نوشته ? ام) و تا حدودي زبان تنگسيري در طول تاريخ اين دو منطقه بي ? نظير بود و کم ? نظير هم خواهد ماند.

دشتي و استاد سيد کوچک هاشمي ? زاده مکمل همديگر بودند. همان ? قدر که استاد در احياي زبان اين منطقه تلاش کرد و دين خود را به اين منطقه اهدا کرد، دشتي و خورموج نيز حق احترام به استاد را به معناي تام تقديم کرد. تلاش خورموجي ? ها در چاپ و معرفي آثار استاد و ترويج شخصيت او تا روزگاران زياد بر پهنه اين تاريخ، نمودار خواهد بود. در دشتي همه واژه ? ها بدهکار استادند و حيات خود را مديون وي مي ? دانند و دشتي ? ها به ? خوبي دانسته و خواهند دانست که استاد هاشمي ? زاده، دانشمند زبان ? شناس بي ? نظير جنوب، در کجاي قله زبان و فرهنگ دشتي ايستاده است.

تلاش سال ? هاي استاد در تجزيه و ترکيب و بازشناسي و آسيب ? شناسي همخوان ? ها، واکه ? ها، نوا، آهنگ، ضمير، قيد، حرف، صوت و فعل زبان دشتي باعث شد که زبان اين منطقه که بازمانده زبان دوره پهلوي است، مکتوب شود و زبان به زبان بچرخد و جامعه ايراني بيشتر و بهتر و مدون ? تر با اين زبان آشنا شوند.

معرفي 22 همخوان در ترکيب الفبايي زبان دشتي و يافت و معرفي همزه بستواجي در واژه ? هاي مختلف و شناخت همخوان ? هاي مختلف به ? عنوان سايواجي و هزاران تحقيق اين ? چنيني و ارزشمند در حوزه معرفي اين زبان از تلاش ? هاي چند ده ? ساله استاد است که به خاطر احاطه علمي و تجربي بر زبان و زبان ? شناسي بر غناي زبان دشتي افزود.

شناخت و معرفي دقيق زبان ارگتيو (فعل کنايي) دشتي و يافتن و معرفي واژه ? هاي مستثنا و خلاف قاعده در زبان دشتي از رهگذر تلاش ? هاي استاد در اين سال ? هاست که ره ? يافتِ وي در اين زمينه، مکتوبات و سخنان ارزشمندي است که از او به جاي مانده است. ارگاتيو اصطلاحي است که در زبان ? شناسي نوين و به ? ويژه در رده ? شناسي زبان به کار مي ? رود و آن از يک فعل يوناني به معني «سبب شدن، به وقوع رسانيدن، خلق کردن» گرفته شده است. اين ويژگي حالتي است دستوري که ويژه فاعل فعل متعدي است و معمولاً ويژه زبان ? هايي است که قديمي ? ترند و کمتر دستخوش تحولات و دگرگوني ? هاي زباني شده ? اند و به عبارتي محافظه ? کارترند و به صورت ? هاي باستاني خود گرايش دارند. اين حالت در زبان تنگسيري هم موجود است، ولي در زبان دشتي با رويکرد و گفتماني واضح ? تر و ملموس ? تر زنده است. تعريف جزئيات اين حالت در زبان دشتي و راهيابي به چگونگي آن و شناخت استثنائات اين حالت در اين زبان از خدماتي است که استادهاشمي ? زاده به زبان دشتي کرده است.

بيان تفاوت و شباهت زبان دشتي با زبان رسمي فارسي از ديگر تلاش ? هايي است که اين لغت ? شناس فقيد به آن همت گذاشته است. به ? ويژه در حروف که خواننده را متوجه پيوندهاي زبان دشتي مي ? کند که واژه ? هاي همپايه، ترکيب ? ها، پاره ? جمله ? ها، جمله ? ها و عبارت ? ها را به هم پيوند مي ? دهند و اينکه بيشتر همان حرف ? هاي ربط و عطف فارسي رسمي هستند و تلفط و کاربردشان نيز با فارسي تفاوت چنداني ندارد. در اين زمينه روشن کرده که اين پيوندها که برخي از آنها گاهي به گونه پيشوازه و پيشايند، حرف شرط، حرف استثنا، پرسش واژه، موصول و قيد نيز به کار مي ? روند.

در دگرگوني واج ? ها و مقايسه آن با زبان فارسي زيباترين و جامع ? ترين پژوهش ? ها از سوي استاد هاشمي ? زاده صورت گرفته است. در اين زمينه محقق کرده که تفاوت چشمگيري ميان گويش دشتي و زبان فارسي رسمي وجود دارد. بسياري از واج ? هاي زبان دشتي در طول زمان تغيير يافته است. از اين رو، بسياري از ويژگي ? هاي آوايي و واجي اين زبان در تطوري طولاني مدت، خود را زبان رسمي متمايز کرده است. معرفي ريز به ريز اين تفاوت ? ها و ذکر مثال ? ها و تحليل ? هاي فراوان و علمي و زبان ? شناسي از تلاش ? هاي استادي است که زبان دشتي را دوست داشت و براي آن تلاش کرد.

موصوف و صفت ? هاي زبان دشتي و بررسي همگونه آن ? ها به ? علاوه به کارگيري اعداد و صفات مربوط به آن ? ها به ? ويژه وابسته ? هاي پيشين و پسين و شناخت و انواع آن در زبان دشتي رهاورد تلاش سال ? هاي استاد هاشمي ? زاده است که در آثار خود به آن ? ها پرداخته است.

تفاوت مصدرها و ضماير فاعلي و تجزيه و تحليل آن ? ها با روشي دقيق و پرحوصله و پرکار و زبان ? شناسي و دانشگاهي از ديگر رفتارها و خدمات هاشمي ? زاده به زبان دشتي است. تفاوت و شباهت علامت جمع ? ها در زبان دشتي و زبان فارسي رسمي و تقابل واج ? ها در اين دو زبان و دگرگوني ? هاي غريب و گاه عجيب در زبان دشتي و مهمتر از همه گروه همخوان ? ها و به کارگيري ضماير مفعولي و ابدال ? ها و ادغام ? ها و فرايندهاي واجي افزايشي و کاهشي همه و همه از تلاش ? ها و علايق استاد بود که براي احياي مکتوب و علمي و زبان ? شناسي اين زبان نمود و در اين راه بسيار موفق و عالمانه قلم زد و براي پژوهشگران امروز و آينده، سکويي بنا نهاد که با قرار گرفتن بر آن، به سادگي به عالم زيباي زبان ? ها و گويش ? هاي جنوب به ? ويژه دشتي و تنگسيري دست خواهيم يافت و کار را بر بزرگان زبان ? دوست و زبان ? شناس ساده کرد.

در اين مقال و در اين روزهايي که استاد هاشمي ? زاده آسماني شده، به همين بحث اندک از درياي خدمت و تلاش وي به زبان و فرهنگ دشتي بسنده مي ? کنم. آثار ارزشمند چاپ ? شده استاد، يعني فرهنگ چهارجلدي واژگان گويش دشتي و بنيادهاي دستوري گويش دشتي از مستطاب ? ترين آثاري است که در اين منطقه منتشر شده است. ديگر آثار چاپ ? نشده استاد هنوز در راه و چشم انتظار چاپ است، آثاري که عموماً در زمينه زبان دشتي نيست، ولي استاد کار خود را به همان دو اثر ارزشمند در مورد دشتي تمام کرد.

به يقين زبان دشتي هميشه تا زبان و واژه بر دامنه تاريخ نقش مي ? خورد، مديون تلاش ? ها و پژوهش ? ها و دستاوردهاي استاد هاشمي ? زاده است. آثاري که براي نوشتن آن به يک تيم دانشمند زبان ? شناس و يک سازمان عريض و طويل نياز بود، ولي استاد به تنهايي در طي سال ? هاي عمر خود نگاشت و براي هميشه به تاريخ يادگار گذاشت. تاريخي که مديون استاد سيدکوچک هاشمي ? زاده خواهد بود و او را همواره مي ? ستايد و در برابر نام وي به احترام، کلاه از سر خواهد برداشت./ ايبنا

 

 

براي سيدکوچک هاشمي ? زاده- دهخداي دشتي-که آسماني شد

نوذر فولادي

گلوي واژه ها، پر از بغض است. واژه هايي که از جنس تو بودند. واژه هايي که تراوشي از تکرارطراوت هاي دستان تو بودند. همان واژه ها که ما با آنها حرف مي زديم، چاي مي نوشيديم و کتاب مي خوانديم.

همان واژه ها که مجموعه اي از خوشبختي ها و خوش وقتي هاي تو در نوشتن بودند.

واژه هايي که تو را دهخداي دشتي مي خواندند. دهخداي دشتي برازنده ي تو، برارنده ي قلم تو، برازنده ي نام بلند تو بود.

اي کوچک بزرگوار! سالها به شوق واژه هايت به ديدارت آمديم و با گلستاني گسترده برگشتيم. تو که با دامنه ي سبز واژه هايت متعلق به همه بودي.   متعلق به گذشته، متعلق به حال، متعلق به آينده.

تو کوچک بزرگواري بودي که در خاطر و خاطرات ما سبز بوده اي و سبز خواهي ماند. بزرگواري تو در دنياي واژه ها، بهترين دليل است که ادبيات بايد تو را به ياد داشته باشد.

تو با همين واژه ها به ما، به عشق به ادبيات نزديک بودي.   اينگونه بوده که ما از تو دور نبوده ايم.   تو از ما دور نبوده اي. اصلا تو در دوردست نبوده اي. واژه ها به خوبي شاهدندکه زندگي تو مجموعه ? اي از روزهاي پاک عاشقي و معلمي بوده است. اين روزهاي پاک نصيب هر کسي نمي شود.

تو پاکِ پاک بودي. مثل ذات زلال واژه ها.   مثل گويش صميمي خودت.   مثل چشم هاي هميشه پرسانت. زندگي واژه ها به تو مربوط است. کلام و نوشته ها ي ما به تو مربوط است. شعرهاي ما به تو مربوط است. ادبيات دشتي به تو مربوط است. و حال دلتنگي هاي ما به تو مربوط است. و نقطه چين هاي بي پايان به تو مربوط است.

سيد کوچک بزرگوار! خدا تو را خوب به ما بخشيد. تو موهبت و سرمايه ي هنگفت ادبيات ما هستي. بودن تو زيبا بود.   نوشتن تو زيبا بود.   حرف زدن هاي تو زيبا بود. زيبا مثل صبح هاي عطر آگين دشتي. زيبا مثل شکفتن ماه در ذهن برکه ي «شيرينه» زيبا مثل تولد واژه ها روي   برگها.زيبا مثل جاري شدن بهار روي تن درخت. واژه ها   تو را خوب يافتند.   تو واژه ها را خوب يافتي. تو خوب ِ خوب واژه ها را در هم بافتي. تو که با دستهاي دهخدايي ات، همواره سرگرم يافتن و بافتن بودي.

 

 

قلمي مختصر تقديم به استاد

سيدکوچک هاشمي ? زاده

زنده نمودن هويت فرهنگي

دکتر غلامحسين اميني

 

تاريخ سرزمين دشتي سال ? هاست بر وجود بزرگانش به خود مي ? بالد.

حسن و جمال دشتي   نيز، شکوه بهار و خزانش، گرما و شرجيش دست ? مايه خلق هنر و شعرست اما در کوچه ? هاي تاريخ اين سرزمين بزرگاني از تباري پاک   آمدند تا چون ستاره فروزاني شمع علم و ادب،   و چراغ راهي فرا راه پويندگان علم و دانش شوند.

استاد هاشمي ? زاده، بزرگ ? مردي که در کسوت استادي سال ? ها تمام و کمال کوشيد تا شاگردانش از باغ دانش خرد و اخلاق، نهال معرفت به يادگار گيرند و خود گلستاني شدند شکوفا از علم تا آسمان اين مرز بوم را فروزان و بوستان زيبايي از علم و ادب   بيافرينند.

زنده نمودن هويت فرهنگي خدمتي ? ست والا که به راستي همپاي ساير مفاخر ايرانيان در کنار معماري، خوشنويسي، فرش و صنايع دستي، مينياتور،   موسيقي و... بسيار والا و پر ارزش جلوه مي ? نمايد و اين مهم را که استاد در جوهره جان و انديشه ? اش بود، با همتي بلند،   نيک به انجام رساند.

درخشنده ? ترين اثار استاد که فخر مايه دشتي و زبان و ادبيات اين مرز و بوم است و   خود گلستاني از ادب و ادبيات بوده،   جاودان هديه اي خواهد بود براي اساتيد ادب و فرهنگ.

او که قانون زندگي را، دم غنيمت دان و بس، دانست، همواره دست به قلم داشت و چشم به کتاب تا پرچم فرهنگ و گويش دشتي را براي هميشه به اهتزاز درآورد.

ايشان   نيز چون حافظ و سعدي و... فخري براي اين سرزمين ? اند و اي کاش بيماري به او رخصتي بيشتر مي ? داد و پيک اجل هيچ گاه پاي پيش نمي ? نهاد تا اکنون در حسرت از دست دادنش   و شکستن قفس تنگ حيات و   عروج به گلشن جاويدان جانان، جز به خاطراتي بسنده نکنيم، گر چه در سايه ايشان بزرگ مرداني آموزش ديدند که گوهر جان به خدمت خلق تقديم نموده اند و دانش جوياني که مديون و دعاگوي، همواره از ثمرات اين بوستان معرفت، بهره ? مند.

اميد که روح پاکش در پرتو الطاف حضرت دوست   از آرامش و غفران ابدي برخوردار شود.

 

بي هاشمي ? زاده؛ واژه ? ها بي ? معني ? اند

دل نوشته حميد زارعي در سوگ استاد حاج سيدکوچک هاشمي ? زاده

شهرستان دشتي انسان بي تکراري را ازدست داد. اکنون که علامه استاد حاج سيد کوچک هاشمي ? زاده از اين نشئه کوچ کرده و در ابديت و جوار رحمت حضرت حق رب ? العالمين قرار گرفته است از عابد تبريزي وام مي ? گيرم که:

اي توانا مرد فضل و دانش و حکمت که باشد

زاحتمال ثقل علمت مرز عرفان را تواني

سر حکمت را تو کاشف رمز عرفان را تو واقف

باب منطق را تو فاتح کاخ همت را تو باني

هر که را شبه و نظيري هر که را مثل و عديلي

اين تو هستي تو که جز بر خويشتن کس را نماني

اين جهان اهل هنر بر خويشتن بسيار ديده

چون تو کي بيند که خود تنها به تنهايي جهاني

عمر سر کردي به استقصا و تحقيق و تتبع

با کلام حق نمودي هر زماني هم زباني

کساني که با زنده ياد استاد حاج ? سيدکوچک هاشمي ? زاده ارتباط داشتند نمي ? توانند صفا، خوش قلبي، خوش ? ذوقي و شيرين محضري او را فراموش کنند. اين محسنات به شاگردان و ارادتمندان ايشان اين امکان را مي ? داد که در کنار او احساس سنگيني و تکلف نکنند.

هر کسي از هر گروه و قشري که بود، خواه باسواد و خواه بي ? سواد در اولين برخوردش از دانش فراوان، نشاط و روحيه بالا و تواضع وي لذت مي برد.

سيد ? کوچک با تمام بزرگي و بزرگ منشي، هم چون نام ارجمندش در فروتني يگانه بود.

هاشمي ? زاده آيتي از فرهنگ و ادب و نعمتي بي ? بديل از نعمات پروردگار در عالم دانايي و معرفت بود.

کليد موفقيت هاشمي ? زاده نظم در امور زندگي و پژوهشي ? اش بود که از 19سالگي تا سال ? هاي پاياني حياتش که درگير بيماري بود و توان فعاليت علمي نداشت، وجود داشت.

در حدود ده سالي که براي به ثمر نشستن آثار علمي اش ارتباطم با استاد عميق تر شده بود، بسيار دقيق و منظم کارها را بررسي مي کرد.

استاد با وجود معلومات سرشار، فردي متواضع و در مجلس انس مجلس آرا و در محافل ادب، شمع محفل بود. زندگي او زندگي يک معلم وارسته بود. پيوسته احترام بزرگان را در نظر داشت و از تحقير علمي بزرگان ناخرسند بود.

هاشمي ? زاده براي من مصباح الانس بود و گفتار و کردارش گوهر شب چراغ. هر نکته اي که بر زبان مي راند مفتاحي از مفتاح الغيب و هر رازي که مي ? گشود کاشف هزاران اسرار بود. هاشمي زاده شخصيتي رشديافته با رفتار و کردار و انديشه پاک بود.

استاد براي من مصدر حلاوتي شورانگيز بود، حلاوتي پر معنا و لذت بار. او صدرنشين کرسي وجودم بود که با لمحه ? اي از تبلور عشق اعجاز آفرين که در کلامش همواره موج مي زد، شهر بي حصار قلبم را تسخير کرده بود.

سيد کوچک سيد کلمات بود، شوريده کتاب و شيداي آموختن بود.

هيچ هديه ? اي براي او باارزش تر از کتاب نبود و در سريع ? ترين زمان، کتاب ? هايي که برايش هديه مي بردم مي ? خواند و بررسي مي ? کرد.

در اين سال ? ها که بيماري فرصت مطالعه و نوشتن را از او گرفته بود، هوش و ذکاوتش از ? بين نرفته بود. هنوز مشتاق شنيدن مسائل علمي و پاسخگوي سوالات بود.

روز يک ? شنبه که در بيمارستان بستري بود و با دکتر مسلم صفدري و همکارم آقاي ايوب آشنا به عيادتش رفتم نام کوچک آشنا را ذکر کرد و گفت بار سوم است که به بيمارستان مي ? آيم.

از عصر آن روز درگير بيماري شدم و تلفني پيگير حالش بودم. استاد دوشنبه از بيمارستان مرخص شده بود و اميدوار به بهبود حالش داشتيم. عصر سه ? شنبه که حال مساعدي هم نداشتم پيامي از دختر استاد سيده ? صديقه دريافت کردم که حال پدر وخيم است. به بيمارستان رفتم. خانواده استاد در اين سال ? ها، به شايستگي از پدرشان مراقبت و پرستاري کردند و سيده ? صديقه بازنشسته پيش از موعد شد تا خودش را وقف پدر کند. بي شک بخش مهمي از موفقيت استاد، همراهي خانواده و به ويژه همسر گرامي شان بود که شرايط را براي فعاليت هاي علمي او مهيا مي ? کردند.

اگر چه مدت ? ها بود که شاهد ذره ذره آب شدن استاد بودم اما بودنش قوت قلبي براي خانواده و دوستدارانش بود.

حدود ساعت 6ونيم عصر سه شنبه 19 تير 1403 قلب استاد از تپش افتاد و گويا قلب کلمه ها بود که آن لحظه ايستاد.

رحلتش براي من جانسوز بود. جهان را بي استاد نگريستن طاقتي مي خواست که من نداشتم. دقايق اوليه فقدانش، چاره ? اي برايم نگذاشت که در پناه خلوتي خاموش دور از چشم ? ها و نگاه ? ها، قطرات اشکم را فروچکانم و با اشک يادش را گرامي بدارم و داغ هجرانش را به خودم بقبولانم.

يادآوري تصويري از محنت جانکاه عصر رحلتش به سوگم مي نشاند و گريانم مي کند. استاد جان شرمسار توام که کسالت اجازه نداد گرداننده مراسم تشييع تو باشم و اين سطور مشوش تنها چيزي است که در بحبوحه رنج و فراقت با جسم بيمار و حال پريشان توانستم بنگارم.

استاد مهر و ادب و متانت سيدکوچک هاشمي ? زاده عزيز ما رفت اما:

افسانه ي هستي اش اگر پايان يافت

خوش نامي و عزتش به پايان نرسيد.

 

 

نامي جاودانه در پهنه ادبيات اين مرز و بوم

غلامرضا حاجي نژاد

نخستين روزهاي مهرماه سال 1359، با   در دست داشتن ابلاغ دبيري ادبيات فارسي، وارد دفتر دبيرستان ابوذر غفاري شهر خورموج شدم. سيدکوچک هاشمي ? زاده مدير دبيرستان بود. با خوش ? رويي از من استقبال کرد و با نگاه مهربانانه و لبخندي آکنده از مهر و محبت دستم را فشرد و ابلاغ را از دستم گرفت. اين شروع دوستي و آشنايي من با يکي از بزرگترين مردمان ديار دشتي بود. متانت و آرامشي توأم با نظم و پشتکار در کنار فضل و ادب و اخلاق ? مداري از او مديري موفق و مقبول ساخته بود. دبيرستان ابوذر خورموج در آن سال ? ها از دبيراني فاضل و برجسته بهره مي ? برد. مديريت بر چنين دبيرستاني که شبيه دانشکده بود، کار آساني نبود. در آن دوران بزرگاني همچون سيد نورالدين ابطحي، سيد رضاعلي ابطحي، سيد عبدالله رضوي دشتي، صابر دشتي، شيرکاني، نامجو، احمد و حسين پرويزي، ايرج اسدي، سيد اسماعيل بهزادي، هاشمي، سيد بهزاد شهرياري و... که هر يک در رشته خود زبانزد عام و خاص بودند، به تدريس مشغول بودند.

سال 1359 سال خاصي بود. سال جنگ و سال انقلاب، سال فعاليت تمام احزاب و گروه ? هاي سياسي، سال برگزاري ميتينگ ? ها و نمايشگاه ? هاي کتاب و عکس و سخنراني و تئاتر، سال آزاديِ هر چه مي ? خواهد دل تنگت بگو...

خورموج مرکز ثقل همه اين فعاليت ? ها بود و دبيرستان ابوذر که بالاترين سطح آموزشي در آن منطقه را داشت به همين سبب، کانون تمام دعواها و جنگ و گريزهاي سياسي و فرهنگي آن روزگار. در چنين برهه زماني، مديريت چنين دبيرستاني بسيار سخت و مشکل بود، ولي سيدکوچک با مشورت و بهره گيري از کادر آموزشي کاردان خود، با موفقيت اين دوران را گذراند.

همان زمان، وقتي فرصتي پيش مي ? آمد، از کار پژوهشي خود در خصوص واژگان و گويش محلي دشتي سخن مي گفت. هيچ ? گاه وجود کارهاي روزمره او را از هدف بزرگش در راستاي پژوهش در اين باب، دور نکرد. کاري که او شروع کرده بود کاري بود بس سترگ که معمولاً در ديگر کشورها چنين پروژه عظيمي را نهادها و تشکل ? هاي خاص با تعداد زيادي کارشناس انجام مي ? دهند، که خوشبختانه سيدکوچک يک تنه، جور يک تيم پژوهشي و صدها کارشناس را کشيد و از عهده انتشار فرهنگ نامه با موفقيت بيرون آمد.

امروز، فرهنگ واژگان و گويش دشتي در چهار جلد و در چاپي وزين منتشر شده است و نام سيدکوچک هاشمي ? زاده را جاودان ساخته است.

نام سيدکوچک در پهنه ادبيات اين مرز و بوم چنان جاودانه است که بايد گفت ديگر نام او کوچک نيست، بلکه بزرگ است.

 

 

در سوگ نويسنده، پژوهشگر و لغت ? شناس برجسته شادروان استاد سيدکوچک هاشمي ? زاده

شعر از : غلامرضا ابراهيمي

 

رفتي و در غمت از   کوه ، کمر افتاده

نامت اي خواجه ? ببين صدر خبر افتاده

 

از غم تو کمر واژه کنون خم شده است

قلم از دست همه اهل هنر افتاده

 

نام تو   «کوچک» و اما چه بزرگي اي مرد

نخل   کبکاب بلندي به ثمر ، افتاده!

 

«دهخدا» آمده در خاک به استقبال ? ات

« واژه در واژه» از اين داغ ، شرر افتاده

 

خانلري محو تو و « گويش دستور زبان»

چشم « فرهنگ» پي ? ات جانب در افتاده

 

به کجا مي ? روي اي دُرج همه ياقوتم!

هرکجا مي ? نگرم   گنج و گهر افتاده

 

دست برده به عصا ...کوه فروتن! برخيز

خاک دشتي ز غمت شعله ? ي تر افتاده

 

« هاشمي ? زاده ، مرادي ، اسدي ? ها» رفتند

سر به سر باغ ببين دست تبر افتاده

 

« چند فرهنگ زمين مانده که تا برخيزند؟»

ساربان رفته و « صد بار شکر» افتاده !

 

« دست فرهنگ»   ببايد که مدد برخيزد

« خواجه» بر دست و کنون وقت سفر افتاده

 

##

آه استاد   مرو !   از نفس افتاد قلم

داغ تو در دل جوهر چه اثر افتاده!

 

 


نظرات کاربران
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما: