حماسه و حسام حق پرست: به جرات می توان گفت که یکی از ناخوشایندترین ادوار تاریخی این سرزمین در مواجهه و مقابله با فرهنگیان و هنرمندان و در یک کلام اهل اندیشه و فعالان این وادی در هشت سال پیشین ،سربرآورد. رفتارهایی که برگرفته از دیپلماسی عمومی، آنهم از نوع سست و ...
حماسه و حسام حق پرست
پیش درآمد:
قطعا هر ایرانی بخرد و با فرهنگ و نژاده ای می داند که آن چه در هشت سال گذشته بر اهالی فرهنگ و هنر ایران زمین گذشت؛ جای تعریف و واگویه ی چندانی نداشته و جز تکرار مکررات ملال انگیز و جانکاه نیز چیزی در بر ندارد. به جرات می توان گفت که یکی از ناخوشایندترین ادوار تاریخی این سرزمین در مواجهه و مقابله با فرهنگیان و هنرمندان و در یک کلام اهل اندیشه و فعالان این وادی در هشت سال پیشین ،سربرآورد. رفتارهایی که برگرفته از دیپلماسی عمومی، آنهم از نوع سست و سخیفش عایدات سرمایه ای و آینده نگرانه ای برای ایران و ایرانی نداشت. و درست در همین روزگار بود که با فرّ فرهنگ و هنرهنرمندان، به شیوه های فوق امنیتی و طبقاتی برخورد شد تا مگر زخمه و قلم و دوربین و طرح و نقش و کتاب و شور و شعر و اندیشه و خیال از معانی والای انسانی خود و نیز استقلال و آزادی فطری و ذاتی تهی شوند و ممیزی ویژه ی دولت روبه روی ذوق و خلاقه ی آفرینشگران فرهنگ و هنر قد علم کند. دوران قهر و انزوا و غیبت و خانه نشینی بزرگان هنر و ادبیات و فرهنگ، قطعا در هیچ حاکمیتی نمی تواند دستاورد خوشی را در بر داشته باشد...
یاد آر!
نامه ی جاودان یاد استاد پرویز مشکاتیان را هنگامی که احمدی نژاد آشکارا اهانتی را به هنرمندان سرزمینش!روا دانسته بود:«در این دو روز حیات،هستند آدمیانی که ترغیب شان موجب تشویق،و تکذیب شان موجب تشویش می شود(برای هنرمند)...ونیز جماعتی که نه ترغیب شان باعث تشویق و نه تکذیب شان موجب تشویش می شود.یعنی همان آمدگان و رفته گان از دو کرانه ی جهان.به دیگر کلام:اگر صد سال بر مشکش زنی چوغ/همان دوغ و همان دوغ و همان دوغ...آقای احمدی نژاد، در میان پراکنده گویی های تاریخی که به لطف خداوند منان کم نیست فرموده بودند که هنرمندان بزغاله اند!واقعا باعث خفت و خواری هنرمندان این مرز و بوم بود اگر مقبول چنین معجون مجنونی واقع می شدند!!! با آرزوی پیروزی نجابت نجیب و بلوغ بلیغ...»نامه ای که بی تردید یکی از اسناد مهم و ماندگار تاریخ هنر،فلسفه و سیاست این مملکت هست و خواهد بود.
به هر روی پرداختن به ابعاد دهشتناک هشت ساله را مجالی مفصل باید و حوصله ی نوشتاری دیگر...
روحانی آمد آن شب، تا دستان هنرمندان و فکر فرهنگیان را با کلام خود پاس دارد و و مقام فخیم و فاخر هنرمندان جامعه را ارج بگذارد.
روحانی آمده بود تا دولت آبادی هم بیاید...آمد تا شهرام ناظری هم بیاید و استاد کامل خط و خیال امیرخانی نیز هم...روحانی آمد تا بزرگان عرصه ی نمایش و سینما هم بعد از دلخوری های فراوان شان در خانه ی سینما با لبخند بیایند و بنشینند...روحانی سخن گفت تا کردار فرزانگان و فرهیختگان را به شایستگی حرمت گذارد.آمده بود روحانی، تا چهره ی بیشتر فرو رفته و همیشه نگران دولت آبادی به خنده ای جانانه و امیدوارانه گشاده گردد و گل محمد همواره پای در رکاب ذهن و دلش را به دست افشانی وادار سازد!آری؛ آن شب روحانی از آشتی ملی گفت...از ارکستر سمفونی ایران...از معماری ایران سخن راند...از این گفت که افراطیون و افراطی گری را به کناری می زنیم و کار هنرمند باید توسط هنرمند و هنرشناس سنجیده و کارشناسی شود و نه کارمندان!!!...روحانی با تاکیدی معنادار و البته رندانه گفت:نگاه امنیتی بر مقوله ی هنر خود می تواند امری باشد در تضاد با امنیت...(نقل به مضمون)
به باور این قلم روحانی آمده بود تا بگوید که برای او مرافقت ملی و توافق هنری-فرهنگی سرزمینش هیچ کم از توافقات هسته ای با هنرمندان نداشته و نشست تالار وحدت تهران به همان اندازه مهم و گران است که نشست های پیاپی و موفقت آمیز ژنو!
روحانی آمده بود تا یک شب شاید رویایی برای هنرمندان بیافریند از پس پشت آن روزگاران بی مهر و ماه ...از پی آن شبان سرد ستیزنده با سلام و صبح...که هرچه بود محاق بود و مه ...
اما روی دیگر این حکایت خوش گوار و امید بخش و تدبیر مدار این که نشان و هویت و تشخصش،ادب مرد را به ز دولت او دانسته و می رود و می خواهد و می خواند که پس از این همه نخبه کشی ها و سفله پروری ها دیگر می بایست امور را به جمع خوبان واسپرد و هر فن و هنر را به اهلش واگذاشت!
خوانش شاهنامه در مقر سازمان ملل و از آن پس طنین جهان علیه خشونت و افراطی گری و احیای دوباره و دمیدن جانی دیگربار به گفتگوی تمدن های بزرگمرد اصلاحات پس از فترت و کابوس های دلهره آور جنگ دوباره!
سخندان پرورده،پیر کهن / بیندیشد،آنگه بگوید سخن
مزن بی تامل به گفتار دم / نکو گو وگر دیر گویی چه غم؟
و باز هنوز دریافته از گلستان که دریاست آن چه لازمه است تا چگونه گلستان میهن مهینش بنا نهد از نو...تا باد خزان را بر ورق او دست تطاول دراز نگردد و دیگر بار زمان عیش ربیع آن به طیش خریف مبدل نسازد،چه آنها که به زعم و دعوی خویش تنها گل خواستند خود غافل از احوالی دیگر بودند.آری سعدی تلنگرشان زد و نخواستند تا درس بگیرند و نشستند هیچ گاه اوراق خود:
به چه کار آیدت ز گل طبقی / از گلستان من ببر ورقی
گل همین پنج روز و شش باشد / وین گلستان همیشه خوش باشد
" ما زنده ایم.از باربد تا سیم و پنجه ی دانای درویش خان سیاره ی فرهنگ ایران زمین همچنان سرسبز مانده است.من به باد موسم خزانی و زودگذر اعتقادی ندارم.باد می رود و باز باغ ما پر گل می شود،همیشه این گونه بوده است...فرهنگ ایرانی فرهنگ جهان است...حالا نان آور فرهنگ بشری باید از نشان دادن تار بر صفحه ی تلویزیون مردد شود،دریغا! "
و دیگر این که آقای رئیس جمهور! تصنیف تدبیر و آواز امید را مردمان ایران زمین سرودندتا دیگر بارگفته ی حافظ بزرگ به گوش منتخب مدبر و امیدوارخود برسانند:
چو غنچه گرچه فروبستگی ست کار جهان / تو همچو باد بهاری گره گشا میباش
آخرین اخبار
- بدون انگلزدايي اقتصاد، جراحي اقتصادي پزشکيان امکانپذير نيست
- سرکار گذاشته شدن سالمندان توسط شهردار بوشهر
- پروژه راهآهن بوشهر- شيراز؛ وعدهها در دوراهي عمل و انتظار
- آقاي رئيس جمهور، به وعده خود براي رفع فيلترينگ عمل کنيد
- مهدي طارمي، پنجرة معرفي استان بوشهر در اروپا
- وفاقشکني نفتيها عليه مديريت استان بوشهر
- از افول ستاره «رصدخانه مهر» جلوگيري کنيم!
- چالش انتصاب استاندار بومي؛ براي توسعه استان بوشهر!
- به ياد سی سال دوران خوش معلمي
- پرواز با اژهاي، پرواز بدون اژهاي
- کمبود امکانات درماني استان بوشهر، مردم را آواره غربت کرده
- در آستانه دولت جديد، هزار آرزوي بر زمين مانده داريم
- طارمي ميخواهد دِين خود را به فوتبال بوشهر ادا کند
- دموکراسي در تصدي مسئوليت
- جوانان نگرانند که صدايشان شنيده نشود و مطالباتشان ناديده گرفته شود
پربیننده ترین
امید واریم در شرایط جدید بیش از پیش از هنر هنرمندانمان جامعه استفاده کند اینکار همت
مسولیت را می طلبد