طراحی سایت
جستجو:
می‌گفت بعد از آن سال، درخت آلبالو نه باری داد و نه بزرگ شد. تا همان سال که پدربزرگ زمین خورد و چندماه بعدش هم مرد. آن سال درخت از بار سنگین بود.
ارسال شده 4 ماه پيش
شب قبل از چهل‌سالگی‌اش وقتی همه‌ی کتاب‌های کتابخانه‌اش را پخش زمین کرد، آن یک صفحه را که در بیست و دو سالگی نوشته بود از دفتر جدا کرد و خواست مچاله‌اش کند که با صدای گرومپ شکستن شیشه‌های سقف گلخانه از جایش پرید...
ارسال شده 9 ماه پيش
می‌توانست به شوق خیال پردازی شبانه راه مانده تا اتاقک کوچک‌اش را آنقدر بدود که پاهایش تاول بزند و خودش را برساند گوشه‌ی اتاق و دست نوعروس زیبای‌اش را بگیرد و درنا را نشانش بدهد و بگوید دیدی جان من؟ دیدی آن امید رفته آمد، دیدی رنج‌مان تمام شد؟
ارسال شده 10 ماه پيش
حالا جا قطع بود که ما باید ۱۰۰ کیلومتر راه گز کنیم برای ماهی‌گیری؟ و اصلا تا به‌حال کدام‌مان ماهی‌گیر از نزدیک دیده‌ایم که عملش را بلد باشیم؟
ارسال شده 10 ماه پيش
از سال های دور تا به امروز، تعطیلی تئاتر و موسیقی خواسته قلبی دشمنان هنر بوده است؛ فرصت این شادی از سوی من، برای ایشان محقق نخواهد شد
ارسال شده بيش از 2 سال پيش
صفحات: 1