طراحی سایت
جستجو:
می‌گفت بعد از آن سال، درخت آلبالو نه باری داد و نه بزرگ شد. تا همان سال که پدربزرگ زمین خورد و چندماه بعدش هم مرد. آن سال درخت از بار سنگین بود.
ارسال شده 8 ماه پيش
شب قبل از چهل‌سالگی‌اش وقتی همه‌ی کتاب‌های کتابخانه‌اش را پخش زمین کرد، آن یک صفحه را که در بیست و دو سالگی نوشته بود از دفتر جدا کرد و خواست مچاله‌اش کند که با صدای گرومپ شکستن شیشه‌های سقف گلخانه از جایش پرید...
ارسال شده حدود 1 سال پيش
می‌توانست به شوق خیال پردازی شبانه راه مانده تا اتاقک کوچک‌اش را آنقدر بدود که پاهایش تاول بزند و خودش را برساند گوشه‌ی اتاق و دست نوعروس زیبای‌اش را بگیرد و درنا را نشانش بدهد و بگوید دیدی جان من؟ دیدی آن امید رفته آمد، دیدی رنج‌مان تمام شد؟
ارسال شده حدود 1 سال پيش
حالا جا قطع بود که ما باید ۱۰۰ کیلومتر راه گز کنیم برای ماهی‌گیری؟ و اصلا تا به‌حال کدام‌مان ماهی‌گیر از نزدیک دیده‌ایم که عملش را بلد باشیم؟
ارسال شده حدود 1 سال پيش
از سال های دور تا به امروز، تعطیلی تئاتر و موسیقی خواسته قلبی دشمنان هنر بوده است؛ فرصت این شادی از سوی من، برای ایشان محقق نخواهد شد
ارسال شده بيش از 2 سال پيش
صفحات: 1