طراحی سایت
جستجو:

توانا بود هر كه تمرين كند

حسين زيرراهي - مدرس مهارتهاي توسعه فردي

از قديم ميگفتهاند توانا بود هر كه دانا بود، ولي امروزه مدرسان موفقيت اين جمله را تغيير داده و ميگويند: توانا بود هر كه تمرين كند. قطعا كسب دانش همواره ارزشمند است ولي اگر دانشي كه كسب ميكنيم را نتوانيم به مهارت تبديل كرده و در عمل پياده كنيم فايده آنچناني برايمان نخواهد داشت. امروزه داشتن دانش به تنهايي باعث مزيت رقابتي براي كسي نميشود چون با يك جستجوي اينترنتي ميتوان به هر دانشي دست يافت. ولي كسي كه بتواند دانش را به مهارت تبديل كند كارشناس بحساب ميآيد. از آن طرف مهارت نياز به تمرين دارد كه كار آساني نيست.

چرا مهارت سختتر از دانش است؟ يادگيري و دانستن از طريق حواس پنجگانه وارد مغز ما شده و با تكرار و يادآوري تثبيت ميشود. ولي مهارت فرآيندي پيچيدهتر دارد و به راحتي كسب نميشود. چون بايد دانش به فني تبديل شده و از طريق بدن يا مغز اجرا شود. فرض كنيد يك نفر طريقه پرتاب توپ بسكتبال را با جزييات و بصورت كاملا دقيق به شما آموزش ميدهد. شما اكنون دانش پرتاب توپ را داريد. آيا ميتوانيد بدون انجام تمرين توپ را وارد سبد كنيد؟ مسلما خير. اين موضوع در مورد تمام آموزشهايي كه ما ميبينيم هم صادق است. رشتههاي دانشگاهي، ورزش، هنر، آموزشهاي رشد فردي، مهارتهاي زندگي، آموزشهاي فني و غيره. حتي اگر مدرس باشيم هم بايد مهارت انتقال دانش يا همان تدريس را داشته باشيم.

چرا ما از تمرين فراري هستيم؟ چون مغز انسان از هر كار سختي گريزان است. تقصير هم ندارد چون مهمترين وظيفه آن حفظ جان ما است و يكي از راههاي حفظ جان هم ذخيره انرژي است. بنابراين هر كاري كه نيازمند صرف انرژي در مغز يا ماهيچه ما باشد، مغز براي انجام آن با ما همكاري نميكند. ولي در همين موضوع هم نكته مثبتي نهفته است و آن اين است كه كسي كه بيشتر تمرين ميكند از نظر رقابتي از ديگران پيشي ميگيرد. چه در ورزش، چه هنر و چه مهارت در كار با يك نرمافزار رايانهاي.

موضوع ديگر اين است كه يادگيري مهارت نيازمند ساخت مسير عصبي در مغز است. وقتي كاري را براي اولين بار انجام ميدهيم حتي اگر به سادگي راه رفتن براي يك بچه يا به سختي خلباني جت باشد، به شدت در آن دست و پا ميزنيم. سرمان داغ ميشود و تمام حواسمان صرف آن كار ميشود. فكر ميكنيم عقبمانده ذهني هستيم و دست و پايمان فلج شده است. اولين تمرينات دوچرخه يا رانندگي را به ياد بياوريد. ولي با هر با تمرين آن فعاليت براي ما كمي ساده شده تا اينكه بعد از مدتي بقول معروف مانند آب خوردن ميشود. در نتيجه در شروع نبايد نااميد شويم و گول مغزمان كه ميخواهد ما را منصرف كند نخوريم.

تقريبا ميتوان گفت هيچوقت تمرين كردن كاري آسان و خوشايند نميشود ولي با تكنيكهاي ساخت عادت ميتوان حداقل از مانع مغز گذشت. همچنين مفرح كردن تمرين مانند شوخي، بازي و خنده كمي از سختي آن ميكاهد. ولي نتايج آن هميشه ارزش سختي آن را دارد.

ارسال شده حدود 1 ماه پيش

ماهيچه موفقيت

حسين زيرراهي     - مدرس     توسعه فردي

كساني كه بدنسازي كار كردهاند ميدانند براي رسيدن به حجمي از ماهيچه در بدن خود چند ماه يا سال بايد بصورت روزانه تمرين كرد تا اين ماهيچه به تدريج قوي شود. مثلا اگر قرار است پرس سينه بزنند روز اول مستقيم سراغ وزنه پنجاه كيلوگرم نميروند. حتي اگر بتوانند با هر زحمتي آن را بالا ببرند اين کار را نميکنند چون ميدانند اين تمرين به آنها آسيب ميرساند. بنابراين از وزنههاي پايينتر شروع كرده و به مرور زمان آن را اضافه كرده تا زماني كه به حداكثر توان خود ميرسند.

اين فرمول ورزشي براي زمينههاي ديگري كه انسان در آن تلاش ميكند هم صدق ميكند. يادگيري هنري مانند موسيقي، مهارتهاي شغلي، پول درآوردن، حتي آموزش و يادگيري و خلاصه هر دانش يا مهارتي كه شما فكر كنيد. ولي متاسفانه مشكلي که اغلب آدمها دارند اين است كه حتما بايد از يك سمت بام بيافتند. مثلا خيليها وارد رشتهاي شده و مقداري پيشرفت ميكنند و به نتايجي ميرسند بعد از آن ديگر از آن سطح بالاتر نميروند و به همان مقدار دلخوش هستند. بنابراين اگر طبق مثال وزنهبرداري قرار بوده از بيست كيلوگرم شروع كرده و به صد برسند در وزنه پنجاه متوقف شده و جلوتر نميروند. در اين حالت توانمندي آنها در آن رشته در همان حد متوسط بيشتر نميشود. فقط خوشحالاند كه بر كار خود مسلط هستند. مواردي مانند يك كارمند ساده، يك بقالي كوچك، يك هنرمند معمولي از اين دست است.

گروه دوم که از آن سمت بام ميافتند ميخواهند ره صد ساله را يك شبه بروند. به فردي كه ده يا بيست سال در آن رشته كار كرده و سرآمد شده نگاه ميكنند و ميگويند من اين راه را در يك سال طي ميکنم. فقط بايد تلاش بيشتري بكنم و كارهاي آنها را در زمان كمتري انجام دهم. اين مانند اين است كه از ماهيچه بازوي خود بخواهي در يك ماه صد كيلوگرم را بلند كند. شب و روز كار ميكنند، همه فعاليتهاي ديگر خود را تعطيل كرده و چندين برابر حد طبيعي به خود فشار ميآورند، ولي بعد از پايان آن دوره سرخورده، آسيب ديده، بي رمق و دلزده آن فعاليت را تعطيل ميكنند.

در هر دو اين حالتها ماهيچه موفقيت رشد نميكند. در اولي كاري از آن كشيده نميشود. در دومي آنقدر كار ميكشند كه فرصت رشد پيدا نكرده و فقط آسيب ميبيند. ولي روش درست اين است كه هميشه مقداري سختي در كار باشد. به محض اينكه آن سختي تبديل به آساني شد بايد دوباره به آن اضافه كرد. مثلا شما در سال دويست و پنجاه ميليون تومان درآمد داريد. اگر فرض كنيم نرخ تورم صفر است اگر هر سال عدد هدف شما همينقدر باشد بعد از چند سال انجام آن برايتان آسان ميشود. ولي اگر هر سال ده درصد هدف خود را بالا ببريد هم قابل كسب خواهد بود و هم ماهيچه موفقيت شما كه تركيبي از تلاش، دانش، مهارت و توانمنديهاي شماست به اندازه آن مقدار رشد ميكند و انجام آن برايتان راحت ميشود. ولي اگر روي آن عدد بمانيد يا يكباره آنرا ده برابر كنيد فرصت رشدي براي ماهيچه موفقيت شما بوجود نميآيد.

ارسال شده حدود 1 ماه پيش

چطور به سرعت ديگران را مجذوب خود کنيد؟

 حسين زيرراهي- مدرس مهارتهاي توسعه فردي

 

1. يک لبخند صميمانه. کمتر کسي است که از لبخند ديگران حالش بهتر نشود. مخصوصا در شروع يک ديدار يا برخورد اوليه.

2. گوش دادن فعالانه با تمام وجود. وقتي با تمام وجود به طرف مقابل گوش ميکنيد متوجه ميشود و احساس ميکند همصحبتي او براي شما ارزشمند است.

3. قدرت استفاده از نام. ميگويند زيباترين کلمه در گوش هر کسي نام او است. به خصوص در بدو آشنايي آوردن نام طرف مقابل احساس صميميت بيشتري ايجاد ميکند. البته در استفاده از نام کوچک بايد جايگاه و سطح طرف مقابل و جنسيت را در نظر گرفت.

4. هماهنگ کردن زبان بدن خود با طرف مقابل. اگر به جلو مايل شد شما هم کمي به جلو مايل شويد. اگر صدايش را پايين آورد شما هم بلندي صدايتان را در آن اندازه نگه داريد. البته اين کارها بايد طبيعي باشد و اغراق نکنيد.

5. توجه کامل به طرف مقابل. در دنياي پر از حواس پرتي امروز توجه کامل به طرف مقابل هديه بزرگي است. گوشي را کنار بگذاريد و به صفحات ديگر نگاه نکنيد. اين کار شما براي او بسيار ارزشمند است.

6. ابراز کنجکاوي صادقانه. انسان ها عاشق اين هستند که در مورد خودشان صحبت کنند و کنجکاوي شما در مورد تجربيات، شغل، تحصيلات و کلا داستان زندگيشان به آنها احساس مهم بودن ميدهد.

7. هنر ظريف تحسين. تحسين بايستي با جزييات بوده و کلي گويي نباشد. بجاي اينکه بگوييد تو خيلي خوبي صادقانه بگوييد چه ويژگي او را دوست داريد و دليلش چيست.

8. يادآوري جزييات کوچک. در مورد رخدادهاي کوچک از ديدارهاي قبلي بپرسيد. مثلا آن موضوع را حل کردي يا فلان مشکل برطرف شد؟ با اين کار  مطمئن ميشود شما واقعا به او گوش ميکردهايد و صحبتهايش برايتان اهميت داشته است.

9. قدرت يک تماس بدني کوتاه. يک دست گذاشتن کوتاه روي بازو يا شانه در زمان صحبت احساس اتصال و صميميت به طرف مقابل ميدهد. در اين مورد بايد حواستان به جنسيت و تفاوتهاي فرهنگي باشد.

10. زبان بدن باز. دستانتان را از زير بغل درآوريد و حالتي باز بگيريد و رويتان به طرف مقابل باشد. زبان بدن باز نشاندهنده پذيرا بودن شما است و به طرف مقابل احساس راحتي ميدهد.

11. جذابيت شوخي با خود. شوخيهاي کوچک در مورد خود نشاندهنده تواضع، اعتمادبهنفس و رابطهپذير بودن شماست.

12. ابراز همدلي. نشان دهيد که ديگران را درک ميکنيد و احساسشان را بر زبان بياوريد.

13. هنر مکث. به سرعت هر سکوتي را با حرفهايتان پر نکنيد. مکث قبل از پاسخ دادن نشان ميدهد به دقت به آنچه گفته شده گوش دادهايد. همچنين به ديگران فرصت اظهارنظر ميدهد.

14. قدرت مثبت نگري. تلاش کنيد با ديدي مثبت به مسائل نگاه کنيد. نگرش خوشبيانه مسري است و باعث ميشود ديگران دوست داشته باشند در کنارشان باشيد.

15. نشان دادن آسيبپذيري. داستانهاي شخصي مناسب از شکستهايتان را با ديگران به اشتراک بگذاريد و اعتراف به ندانستن کنيد. آسيبپذيري شما را انساني معمولي و در حد آنها نشان ميدهد.

16. استفاده از ما به جاي من. با اين کار ديگران را خودي و همتيمي قلمداد ميکنيد

ارسال شده حدود 1 ماه پيش

تفاوت تلاش و زور زدن

حسين زيرراهي -مدرس مهارت ? ها ي توسعه فردي

براي اغلب ما پيش آمده است يا از اطرافيان شنيده ? ايم که هرچه در زمينه ? اي تلاش مي ? کنيم نتيجه ملموسي بدست نمي ? آوريم يا از حد خاصي بالاتر نمي ? رويم. ممكن است آن ? را با شانس و اقبال يا طلسم و جادو يا غير ممكن بودن آن كار ربط دهيم ولي در همه اين موارد دليل علمي و اصلي عدم نتيجه ? گيري مفقود است.

فرق تلاش و زور زدن. آدم ? هاي زيادي دور و بر خود مي ? شناسيم كه فعاليتي را شروع کرده و در مدتي کوتاه چندين برابر ميزان مورد نياز تلاش کرده و چون به نتيجه نرسيده ? اند آن ? را با کلي ضرر و زيان و حتي آسيب ? هايي به سلامت و ر وابط، خود کنار گذاشته و سراغ زمينه ديگري رفته ? اند. کساني که فکر مي ? کنند با تلاش زياد يا همان زور زدن در کوتاه مدت مي ? توانند نتايج بزرگ بگيرند دو چيز را خوب نشناخته ? اند.

نخست اين ? که از ساز و کار مغز انسان آن ? چنان خبر ندارند. مغز ما در يادگيري دانش جديد، درو ني کردن آن و تحليل اطلاعات وارده براي بدست آوردن نتايج ارزشمند تقريبا کند عمل مي ? کند و پله ? پله جلو مي ? رود. مگر اين ? که تجربيات عملي زياد همراه با تيزحسي هضم تجربه ديگران و آموزش همراه باشد که آن هم از يک حدي کمتر قابل فشرده ? سازي در تابع زمان نخواهد بود. برا ي همين مي ? گويند در هر کاري حداقل سه تا پنچ سال لازم است تا به درجه ? اي از تخصص برسيم. همين موضوع براي ساخت عادت ? ها هم صادق است. برخي عادت ? ها ممکن است شش ماه تا يک سال طول بکشد تا به ? صورت خودکار درآيد. ضمن اين ? كه اگر بيش از حد تحمل مغز و بدن خود از آن ? ها كار بكشيم مغز تسليم شده و بعد از مدتي دست از تلاش برمي ? دارد.

دنيا هم با تغييرات تدريجي سازگار است. تغييرات فصول، تغييرات اقليمي، تغييرات در حيات و موجودات زنده و ... همه در سيري آرام رخ مي ? دهد. بنابراين شما اگر بخواهيد مثلا صدهزار فالوور در اينستاگرام داشته ب اشيد، لازم است هر کدام از اين افراد حداقل ده بار شما را ديده باشند تا متقاعد شوند دکمه فالو را بزنند. يا مغازه ? اي که کار و بارش سکه است احتمالا سال ? ها طول کشيده تا در زبان مردم آن شهر افتاده است. حتي اگر با تبليغ، تخفيف و عوامل مختلف ديگر رونق گرفته باشد ل ازم است براي نگهداشتن آن سال ? ها خدمت ? دهي مداوم داشته باشد. همين موضوع در کار اداري هم وجود دارد. براي رسيدن به جايگاهي رفيع بايد سالها مستمر كار كرد.

خلاصه اينكه رشد در كار هم مانند رشد در زندگي فرايندي تدريجي است.

گاهي هم تلاش آگاهانه نيست. تلاش آگاهانه تلاشي است كه همواره مقداري چالش و پيچيدگي در آن وجود داشته باشد. ضمن اين ? كه در برخورد با موانع درجا نزند و با عيب يابي و اصلاح از موانع عبور كند.

زماني هم عيب كار از درون خود ما نشات مي ? گيرد. ممكن است آن زمينه كاري به عاملي نياز داشته باشد كه در ما پايين ا ست. مثلا به مقداري قدرت ريسك ? پذيري يا برعكس محافظه ? كاري نياز دارد كه ما نداريم. اگر به اين موارد آگاهي داشته باشيم مي ? توانيم تصميم بگيريم خود را تغيير دهيم، به همان سطح راضي باشيم يا در زمينه ديگري تلاش كنيم.

ارسال شده 3 ماه پيش

فرمول خوش ? شانسي در زندگي

نسیم جنوب، حسين زيرراهي - مدرس مهارتهاي توسعه فردي

اگر فکر مي ? کنيد آدم بدشانسي هستيد بايد به عرض برسانم شما در اولين آزمون بخت و اقبال زندگي ? تان در رقابتي بسيار سخت سربلند بيرون آمده ? ايد. يعني از بين 500 ميليون اسپرمي که فرزندان متفاوتي براي والدين ? تان متولد مي ? کرد آني به مقصد رسيد که سازنده شما بود. بقيه اين شانس را نداشتند که زندگي را تجربه کنند.

تقريبا اکثريت مردم فکر مي ? کنند از شانس پاييني در زندگي برخوردارند و فقط اقليتي از انسان ? هاي موفق هستند که معتقدند در زندگي خوش ? شانس بوده ? اند. اين حقيقت به ما يادآور مي ? شود اگر فکر مي ? کنيم بدشانس هستيم اين موضوع به ما اثبات مي ? شود و اگر فکر مي ? کنيم خوش ? شانس هستيم هم همان براي ? مان اثبات مي ? شود. در روانشناسي به اين حالت پيشگويي خودشکوفا يا خود محقق ? کن مي ? گويند. يعني وقتي به چيزي باور داشته باشيد سير رخدادها شما را به سمت آ ن موضوع مي ? کشاند. احتمالا تا همين ? جا براي شما مشخص شده است که خوش ? شانسي و بدشانسي بيشتر موضوعي نگرشي است تا واقعي.

آيا واقعا آدم بدشانس يا خوش ? شانس داريم؟ اگر شانس را اتفاق ? هاي خوب و بد تعريف کنيم بطور قطع کسي وجود ندارد که از   ابتدا تا انتهاي زندگي خوش ? شا نس يا بدشانس باشد. ولي تفاوت ? هايي در زندگي افراد وجود دارد که خود آن ? ها در ايجاد آن دخيل نبوده ? اند. مانند ژنتيک، خانواده، جامعه، شهر، کشور و زماني که در آن به دنيا آمده اند. يا کسي که جوان ? مرگ شده و فرصت يک زندگي کامل را پيدا نکند. مثلي وجود دارد که مي ? گوي د اگر سال 1939 (شروع جنگ جهاني دوم) هجده ساله نبوده ? ايد آدم خوش ? شانسي هستيد. ولي براي فرزندان يک خانواده يا جامعه ? اي با شرايط مشابه نمي ? توان يکي را خوش ? شانس و ديگري را بدشانس قلمداد کرد. شايد بتوان اين ? طور گفت که هر انساني که در يک جامعه نرمال با ميزان دست رسي متوسط به امکانات زندگي به دنيا مي ? آيد در طول زندگي خود با فرصت ? ها و تهديداتي روبرو مي ? شود. اين فرصت ? ها و تهديدها تقريبا براي همه عصران او مشابه است و تفاوت تنها در نوع برخورد فرد با آن ? ها است. دارن هاردي در کتاب اثر مرکب مي ? گويد اگر بدني سالم و غذايي ب راي خوردن داريد پس بايد گفت خوش ? شانس هستيد. بعد از اين ديگر شانس به مجموعه انتخاب ? هاي ما بستگي دارد. فرمول کامل خوش شانسي از نظر هاردي به اين صورت است: آمادگي   نگرش    فرصت    اقدام.

آمادگي: يعني شما به رشد شخصي خود بها داده و مهارت ? ها، دانش، تخصص، روابط و م نابع ? تان را گسترش دهيد. با اين کار شما آماده دريافت فرصت ? ها هستيد.

نگرش: يعني شما منتظر رسيدن فرصت ? ها هستيد. موقعيت ? ها را مي ? بينيد چون دنبال ? شان هستيد. چيزي که دنبالش نيستيد را نمي ? توانيد ببينيد. نگرش همان پيش ? بيني خود محقق کن است.

فرصت: اين همان موقعيتي ا ست که بصورت اتفاقي سر راه شما قرار مي ? گيرد. فرصتي که برنامه ? ريزي نشده يا سريع ? تر و متفاوت ? تر از انتظارتان رخ داده است. مي ? شود گفت رخدادي طبيعي است و در کنترل شما نيست.

اقدام: يعني جايي که شما وارد عمل مي ? شويد و اقدام مي ? کنيد. اينجا جايي است که موفق ? ها را ا ز ناموفق ? ها جدا مي ? کند.

(هفته نامه نسیم جنوب، سال بیست و هفتم، شماره 1090)

ارسال شده 4 ماه پيش

اسب سياه

حسين زيرراهي -مدرس مهارتهاي توسعه فردي

اگر در فروردين سال 1403 از هر ايراني مي ? پرسيدند ده نفر كه احتمال دارد رييس ? جمهور بعدي ايران باشند را نام ببرد، مسعود پزشكيان نه تنها در فهرست ده نفره كه حتي در بين پنجاه نفر هم نبود. مجموعه اتفاقاتي كه از اواخر ارديبهشت ماه شروع شد نهايتا كمتر از دو ماه ايشان را رييس ? جمهور ايران كرد. عبارت اسب سياه نخستين بار بعد از انتشار كتاب «دوك جوان» در سال 1831 بر سر زبان ? ها افتاد. قهرمان داستان كتاب روي اسبي شرط كلاني مي ? بندد ولي يك اسب سياه كه هيچ كس فكر نمي ? كند برنده شود برنده مسابقه شده و باعث باخت قهرمان مي ? شود. از آن به بعد منظور از اسب سياه قهرمان يا برنده ? اي است كه هيچكدام از شرايط بردن را نداشته ولي در روندي عجيب و مسيري كوتاه به جايگاه اول رسيده و همه را مبهوت كرده است. كتاب اسب سياه نوشته تاد رز و اگي اگاس با بررسي زندگي افرادي كه به روش ? هاي متفاوت و غيرمعمول به موفقيت رسيده ? اند سعي مي ? کند طرز کار موفقيت به شيوه اسب ? هاي سياه را براي خواننده مشخص كند. روش معمول كه نويسندگان كتاب اسب سياه آن را عهدنامه استاندارد ناميده ? اند همان چيزي است كه همه ما تقريبا مي ? دانيم. يعني سال ? ها كار و تلاش در يك زمينه و رشد تدريجي تا رسيدن به موفقيت. فرمولي كه از روزگاران قديم وجود داشته ولي در قرن نوزدهم با تاسيس مدارس، دانشگاه ? ها و كارخانجات صنعتي به شيوه ? اي استاندارد تبديل شد. اين عهدنامه استاندارد متاسفانه براي همه نتيجه نمي ? دهد. در واقع مشكل آن اين است كه فرديت انسان ? ها را ناديده گرفته و براي همه يك فرمول واحد ارائه مي ? دهد. ولي همه به يك روش نمي ? توانند موفق شوند. مشكل اسب ? هاي سياه با عهدنامه استاندارد اين است كه آن ? ها به كاميابي بيشتر از موفقيت علاقه دارند. دوست دارند كاري را انجام دهند كه از انجام آن لذت مي ? برند. اولويت اول آن ? ها موفقيت نيست بلكه كاميابي است. در واقع برعكس مدل استاندارد كه افراد با موفقيت به كاميابي مي ? رسند، اسب ? هاي سياه از   كاميابي به موفقيت مي ? رسند. طرز فكر اسب سياه چهار عنصر دارد. نخست شناخت خرده ? انگيزه ? هاي خود است. انگيزه ? هاي کوچک و متعدد هر فرد که اغلب ناشناخته و گاهي حتي با هم در تضاد ? ند. يك روش كاربردي براي شناخت خرده ? انگيزه ? ها «بازي قضاوت» نام دارد. وقتي از ديگران تعريف مي ? كنيد (آن ? چه دوست داريد) يا از آن ? ها انتقاد مي ? كنيد (آن ? چه دوست نداريد) در واقع داريد خرده ? انگيزه ? هاي خود را بيان مي ? کنيد. دوم شناخت انتخاب ? ها است. اسب ? هاي سياه انتخاب ? هاي خود را بر اساس علايق و توانمندي خود رقم مي ? زنند. البته اين ? طور نيست اولين انتخاب آن ? ها درست باشد. گاهي سال ? ها در زمينه ? هاي ديگر فعاليت مي ? كنند تا به انتخاب نهايي خود برسند. سوم شناخت استراتژي ? هاي خود است. يعني بگذاريد توانايي ? هاي شما راهبرتان شوند و شما را به سوي بهترين روش انجام كار ببرند. چشم بر روي استراتژي ? هايي كه از بالا برايتان تجويز مي ? شود ببنديد. نهايتا بي ? اعتنايي به مقصد است. اسب ? هاي سياه بجاي تمركز بر مقصد از مسير لذت مي ? برند. البته هدف خود که شخصي است را دارند ولي مقصد چون از بيرون تجويز مي ? شود براي آن ? ها بي ? معني است. اگر بخواهيم چهار عنصر تفكر اسب سياه را در جمله ? اي بيان كنيم: در كارهايي كه برايتان بيشترين اهميت را دارد، بهتر شويد.

ارسال شده 4 ماه پيش

حسين زيرراهي :  نظام آموزشي ما بر اساس نظام آموزشي اروپاي قرن بيستم بنا نهاده شده است كه آن هم بر اساس نيازهاي صنعتي قرن نوزدهم طراحي شده است. خروجي چنين سيستمي دو چيز است : كارگر كارخانه و معلم براي همين نظام. ضمن اين ? كه اگر سواد خواندن و نوشتن و حساب را از آن حذف كنيم تقريبا هيچ مهارتي كه در زندگي آينده به كار دانش ? آموز..

ارسال شده 7 ماه پيش

افراد منفي چه كم كي به ما مي ? كنند؟

نسیم چنوب، حسين زيرراهي - مدرس توسعه فردي

 

يکي از دوستان از رفتار رواني كارمند بانكي مي ? ناليد كه قرار بود وامش را تاييد كند. مي ? گفت هر بار كه با او حرف مي ? زنم چنان خشمي سراپاي وجودم را فرا مي ? گيرد كه دلم مي ? خواهد به دو قسمت مساوي تقسيم ? اش کنم. گفتم ف لاني من كه دوست تو هستم و در كنار هم تفريح مي ? كنيم و لذت مي ? بريم كه نمي ? توانم چيزي از كنترل خشم به تو ياد دهم. اين وظيفه آن كارمند بانك است. ما به صورت طبيعي تمايلي به ارتباط با آدم ? هاي منفي نداريم. دوست داريم با انسان ? هاي بافرهنگ، فرهيخته، مودب، بخشنده، م هربان و خلاصه داراي هر نوع صفت مثبت در تعامل باشيم. درعوض از انسان ? هاي خشن، بي ? ادب، خسيس، مكار، دروغگو و غيره تا جاي ممكن دوري مي ? كنيم. نخست برويم سراغ تاثير انسان ? هاي مثبت.

اولين تاثير آدم ? هاي مثبت اين است كه وقتي با آن ? ها هستيم حال بهتري داريم. يا بقول م عروف از هم ? نشيني آن ? ها لذت مي ? بريم. مثلا يك آدم مؤدب هيچ ? وقت به شما توهين نمي ? كند. انسان صادق به شما دروغ نمي ? گويد. بخشنده اگر چيزي نياز داشته باشيم به ما ارزاني مي ? دارد. فرد مهربان و حامي دستمان را مي ? گيرد و ياري ? مان مي ? كند. وقتي به زندگي در ميان انسان ? ها ي مثبت دقت مي ? كنيم درست مثل زمان كودكي ? مان است كه تحت پوشش حمايت خانواده قرار داشته ? ايم. اين شرايط براي بچه ايدآل است ولي براي بزرگسال سرتاسر مثبت نيست. فكر كنيد هيچ ? وقت كسي به شما توهين نكرده باشد. يا هرچه خواسته ? ايد به شما داده ? اند. چه قدر براي بدست آورد ن خواسته ? هاي ? تان توان داريد؟ حال ببينيم زندگي در ميان آدم ? هاي با صفات منفي چطور است.

اگر بخواهم زندگي در ميان انسان ? هاي با صفات منفي را به چيزي تشبيه كنم شايد به گذر از يك جنگل پرخطر يا صعود به قله ? اي سخت بي ? شباهت نباشد. همه مسير پر از سختي و مشقت است ولي با هر گامي كه برمي ? داريد مقداري بر توان ذهني و جسمي شما افزوده مي ? شود. به راستي اگر در تمام عمر كمتر از گل نشنيده باشيم روحيه ? مان چطور است؟ معلوم است سوسول. با اولين توهين، تحقير يا بي ? اعتنايي دنيا روي سرمان خراب مي ? شود. چه كسي بهتر از آدم مكار و حيله ? گر م ي ? تواند پيچيدگي دنيا را به ما نشان دهد؟ آن ? كه چيزي به ما نمي ? بخشد غيرمستقيم وادارمان مي ? كند خود براي رسيدن به خواسته ? هاي ? مان بجنگيم. همكاري كه دانسته ? هايش را در اختيار ما نمي ? گذارد يا مغازه ? دار همسايه كه سعي مي ? كند ما را از بازار خارج كند ناخواسته تلاش برا ي يادگيري و مقاومت در ماندن در آن شغل را به ما ياد مي ? دهد. همسايه فضولي كه مي ? خواهد از همه چيز ما سر در بياورد و مدام روي اعصاب ما راه مي ? رود در واقع دارد اعصاب ما را قوي ? تر مي ? كند. كساني كه تجربه زندان را داشته ? اند در جامعه خيلي از ديگران راحت ? تر زندگي مي ? كنند. چون تحمل انسان ? هاي منفي در آن ? ها بسيار بالا است.   نتيجه اين ? كه هرگز در زندگي سعي نكنيم دور و برمان را فقط از آدم ? هاي خوب پر كنيم. چون به همان اندازه به آدم ? هاي بد هم نياز داريم. آن ? ها ما را قوي ? تر مي ? كنند.

(هفته نامه نسیم جنوب، سال بیست و ه فتم، شماره 1079)

ارسال شده 7 ماه پيش

چالش ? هاي كوتاه مدت

حسين زيرراهي - مدرس توسعه فردي

بر اساس قانون پاركينسون مدت زمان انجام هر كاري همانقدر است كه ما براي آن در نظر مي ? گيريم. اگر براي كاري كه يك روز انجام مي ? شود يك هفته در نظر بگيريم دقيقا يك هفته به طول مي ? انجامد. حال اگر براي كاري زمان پايان در نظر نگيريم احتمال دارد هيچوقت تمام نشود. اين موضوع باعث مي ? شود خيلي از كارهايمان را نتواني م تمام كنيم. يك روش خوب براي انجام ضربتي كارها و اتمام پروژه ? هايمان در كوتاه مدت تعريف چالشهاي كوتاه مدت براي آنها است.

دليل موثر بودن چالش ? ها اين است كه وقتي در يك دوره كوتاه خود را مجبور به انجام فقط يك كار مي ? كنيم كارهاي ديگر را كنار مي ? گذاريم و تمام تم ركز و انرژي خود را بر همان كار مي ? گذاريم؛ خيلي از عادتهاي مضر مثل اتلاف وقت با گوشي، تلويزيون، هم ? نشيني ? هاي تكراري و بي ? هدف را كنار مي ? گذاريم؛ هدفي كه از آن چالش داريم به ما انرژي و انگيزه مي ? دهد؛ ضمن اينكه بخاطر زمان كم وقت ? مان را براي انجام بي ? نقص كارها به هدر نمي ? دهيم. چند زمينه كه مي ? توان براي آن چالش تعريف كرد:

چالشهاي آموزشي. شايد شما هم اين تجربه را داشته باشيد كه حافظه رايانه خود را پر از دوره ? هاي آموزشي مانند يادگيري زبان انگليسي، آموزش نرم ? افزارهاي كاري و هنري كرده ? ايد ولي هيچوقت سراغ آن نرفته ? ايد . براي اينكه بتوان يك دوره آموزشي بلند ? مدت را تمام كرد نياز به تبديل آن به عادتي روزانه يا حداكثر هفتگي است كه لازمه آن هم يادگيري ساخت عادت است. ولي راه آسانتر اين است كه شما همان دوره را بصورت حضوري يا آنلاين شركت كنيد. در اين صورت شما در چالشي قرار داري د كه مجبوريد جلسات را شركت كنيد و تمرين ? ها را هم انجام دهيد. احتمالا هزينه آن بيشتر از آموزش آفلاين است ولي به نتايج و خروجي آن مي ? ارزد.

چالش ورزشي و تندرستي. ورزش هم از مقولاتي است كه عادت آن خيلي دير ساخته مي ? شود. چون با خستگي و درد جسماني همراه است مغز با ما همراهي نمي ? كند. ولي انداختن خود در يك چالش مقطعي مي ? تواند براي ورود شروع خوبي باشد. مثلا شركت در مسابقات ورزشهاي همگاني يا همراهي با يك گروه كوه نوردي براي صعود به يك قله محلي. همين چالشهاي كوتاه مي ? تواند شما را كم ? كم به ورزشكار تبديل كند. چالش كوتاه ? مدت به شدت مناسب رژيم ? هاي غذايي تندرستي است. مثلا چالش يك هفته نخوردن قند، چالش ده روزه نخوردن گوشت و پروتئين حيواني.

چالش كتابخواني. مي ? توانيد چالشي تعريف كنيد كه به مدت يك هفته روزي يك كتاب بخوانيد. اگر كتاب قطوري داريد كه سالهاست دوست داريد بخوانيد برا ي خود چالشي چند روزه (بسته به حجم كتاب) تعريف كنيد و آنرا تمام كنيد. فقط بايد دوره چالش كوتاه باشد.مثلا اگر در حالت عادي فكر مي ? كنيد كتابي را در سه روز تمام مي ? كنيد اين زمان را به نصف كاهش دهيد.

خلاصه كلام اينكه اگر كاري را مدتهاست مي ? خواهيد انجام دهيد و ق ابل اتمام در يك دوره كوتاه است چالشي براي آن تعريف كنيد و در يك هفته يا ده روزه تمامش كنيد. بعدا كه به پشت سرتان نگاه مي ? كنيد هر كدام از اين چالش ? ها مانند فتح يك قله است.

        (هفته نامه نسیم جنوب، سال بیست و ششم، شماره 1077)

ارسال شده 8 ماه پيش

موفقيت نه به هر قيمتي

حسين زيرراهي - مدرس توسعه فردي

 

موفقيت خيلي خوب است ولي به هر قيمتي خوب نيست. يكي از مشكلات ما انسان ? ها اين است كه هر کدام از يك طرف بام مي ? ا فتيم. عده ? اي هيچ تلاشي براي موفقيت در زندگي ? شان نمي ? کنند. برخي هم براي رسيدن به موفقيت زندگي خود را نابود مي ? كنند. در مورد روش ? هاي رسيدن به موفقيت همه جا صحبت مي ? شود. ولي تقريبا کسي در مورد آسيب ? هاي موفقيت غيرارگانيک صحبت نمي ? کند. حال ببينيم چرا رسيدن به م وفقيت با هر قيمتي مي ? تواند آسيب ? رسان باشد.

انسان تمايل زيادي دارد که در هر کاري زود به نتيجه برسد. فکر مي ? کند اگر به جاي پنج يا ده سال تلاش آرام و مستمر، آن تلاش را بصورت فشرده در يك سال انجام دهد همان نتيجه بدست مي ? آيد. نتيجه اين ? كه در آن يك سال قيد همه چ يز را مي ? زند؛ تفريح، استراحت، خواب، خانواده، دوستان و كلا زندگي. فارغ از اين ? كه اين روش معمولا جواب نمي ? دهد، آن ? چه در مقابل از دست مي ? دهد معمولا قابل جبران نيست. اگر موفقيت را رشد و تغيير مثبت دروني انسان تعريف كنيم، بنا بر ذات انسان و طبيعت حيات همه چيز د ر يك نظم آرام و تدريجي بدست مي ? آيد. مانند رشد و نمو موجودات كه با سرعتي مشخص رخ مي ? دهد و دستكاري در آن به نتايج غيرمنتظره مي ? رسد.

بنابراين حتي اگر بپذيريم كه مي ? توان با كم كردن زمان به موفقيت رسيد، باز هم آسيب ? هاي ناشي از آن را نمي ? توان حذف كرد. تمام تلاش ما براي موفقيت در زندگي در اصل براي اين است كه زندگي بهتري داشته باشيم. اگر براي رسيدن به موفقيت به زندگي آسيب بزنيم نقض غرض است.

يكي از آسيب ? هاي ناشي از تلاش زياد و فشرده از بين بردن قابليت توليد خود است. مغز و بدن حد مشخصي از فشار را مي ? تواند تحمل كند. و قتي بيش از حد به آن ? ها فشار مي ? آوريم يا نتيجه خوب نمي ? دهد يا آسيبي مي ? بيند كه بعدا قابل جبران نباشد. آسيب ديگر موفقيت به هر قيمتي، به اطرافيان است. اگر وقت كافي براي خانواده خود نگذاريم بعدا قابل جايگزين شدن نيست. والدين ما هميشه كنارمان نيستند، فرزندان ما در كودكي بايد دستشان را بگيريم و همسرمان نمي ? تواند دوري ما را به قيمت حضورمان درآينده تحمل كند.

در نتيجه اگر پروژه ? اي را شروع كرده ? ايد كه نياز به تلاش زياد و پيوسته دارد سعي كنيد بيشتر از شش ماه زندگي ? تان را براي آن تعطيل نكنيد، چون آسيب ? زننده است.

مورد آخر هم موفقيت به قيمت بدبختي ديگران است. اين را ديگر همه ما مي ? دانيم. دنيا يك سيستم بسته است و هر عملي از ما سر بزند تاثير آن بالاخره جايي به خودمان مي ? رسد. نتيجه كارهاي ما بايد براي دنيا سودمند باشد تا دنيا جاي بهتري براي خود و ديگران باشد. شايد در كوتاه ? مدت آثار مثبت يا منفي كارهايمان به ما برنگردد ولي در بلندمدت حتما برمي ? گردد.

(هفته نامه نسیم جنوب، سال بیست و ششم، شماره 1076)

ارسال شده 9 ماه پيش

زمستون فصل منه

حسين زيرراهي - مدرس توسعه فردي

«زمستون فصل منه» جمله ? اي است از مربي اوج موفقيت توني رابينز. منظور رابينز اين است که من مرد شرايط سخت هستم. او معتقد است شرايط سخت او را قويتر مي ? کند و باعث تمايز او از ديگران شده و بعدا هم در شرايط سخت مشابه مشکلي نخواهد داشت. اين جمله فقط براي انسان ? ها مصداق ندارد. كسب و كارها، موجودات زنده و خيلي از برساخته ? هاي انساني هم از اين قائده پيروي مي ? كنند. هر پديده ? اي كه بتواند زمستان سخت را پشت سر بگذارد در ب هار بعد رشد بالايي را تجربه مي ? كند. ضمن اين ? كه در زمستان ? هاي بعدي هم مشكلي نخواهد داشت. ولي متاسفانه ما انسان ? ها بنا به طبيعت خود هميشه دنبال راحتي هستيم تا سختي. حتي كساني كه زندگي و شرايط سخت آن ? ها را تبديل به انسان ? هاي موفقي كرده است هم اين موهبت را از فرزندان خود دريغ كرده و آن ? چنان آن ? ها را در ناز و نعمت غرق مي ? كنند كه بعدا در زندگي خود توان عبور از مشكلات را ندارند.

يك تجربه شخصي. من حدودا 23 سال پيش وارد بازار كار شدم. با يك مدرك ليسانس زبان انگليسي و تقريبا هيچ مهارت ديگري. آن زمان مصادف بود با شروع اولين پروژه در پارس جنوبي به نام فاز 2 و 3. در سومين باري كه به دروازه اصلي آن به نام «گيت هفت» با نامه اداره كار مراجعه كردم بعنوان افسر ايمني در شركت هيونداي استخدام شدم. حقوق آن روز من تقريبا دو برابر يك كارمند دولت بود. در پنج سال بعد از آن هم در شركت ? هاي ايراني و خارجي با حقوق بالايي كار مي ? كردم.

اين شرايط خوب باعث شد دنبال يادگيري بيشتر يا تلاش براي ورود به عرصه ديگري نباشم. تا اين ? كه دوره ركود و تحريم و خروج شركت ? هاي خارجي از ايران شروع شد. به يك ? باره   به يك كارمند معمولي تبديل شدم كه مهارت خاصي به غير از انگليسي و كارهاي اداري نداشتم. بيكار شدم و وقتي هم كار پيدا كردم نصف حقوق دو سال پيشم را بهم پيشنهاد دادند. حداقل ده سال تلاش و ممارست لازم شد تا شرايطي مشابه روز اول را دوباره بدست بياورم. اين تجربه شخصي نتيجه ورود به بازار كار در زمان رونق و راحتي بود. البته با چاشني اشتباهات شخصي و كمي هم بدشانسي.

شبيه اين حالت مي ? تواند براي كسب و كارها هم رخ دهد. مخصوصا استارت ? آپ ? ها يا كسب ? هاي نوپا. اگر در دوره رونق اقتصادي شروع كنند خيلي زود و راحت به سود مي ? رسند. نياز به بازاريابي آنچناني ندارند و تا زماني كه ش رايط خوب وجود دارد آن ? ها هم مشكلي ندارند. ولي به محض اين ? كه شرايط ركود اقتصادي و دوران سختي فرا مي ? رسد خيلي از آن ? ها توان مقاومت ندارند و از بين مي ? روند. در مقابل آن ? هايي كه در شرايط سخت شروع كرده ? اند چون با مشكلات بي ? شماري جنگيده ? اند تا بقاي خود را تضمين كنند بعدا در شرايط خوب از بقيه سبقت بلندي مي ? گيرند. ضمن اينكه در دوره ? هاي ركود بعدي هم مشكلي نخواهند داشت.

نكته نهايي اين ? كه فرصت استفاده از شرايط سخت را از دست ندهيد و از آن فرار نكنيد. اگر اولين حقوق ? تان آن ? قدر پايين است که رويتان نمي ? شود به کسي بگوييد، يا کسب و کار نوپايتان مشتري ندارد، اين نشانه خوبي است که براي رسيدن به شرايط بهتر بحنگيد و رشد کنيد.

(هفته نامه نسیم جنوب، سال بیست و ششم، شماره 1074)

ارسال شده 9 ماه پيش

غمگين ? ترين بخش آموزش فردي

حسين زيرراهي - مدرس توسعه فردي

غمگين ? ترين بخش آموزش رشد و توسعه فردي اين است که آنهايي که بيشترين نياز به آموزش را دارند کمترين ميل به يادگيري و رشد را نشان مي ? دهند. دقيقا برعکس در جبهه مقابل آنها که رشد بالايي داشته و زندگي موفق و شادي دارند بيشترين نياز به آموزش را حس مي ? کنند. سقراط اين موضوع را جهل فرهيخته ناميده است. او مي ? گويد من از بقيه داناترم چون به ناداني خود پي برده ? ام ولي ديگران همين ? قدر هم نمي ? دانند.

وقتي در اواخر سال 1398 تصميم گرفتم وارد عرصه آموزش موفقيت و توسعه فردي شوم سه دليل داشتم: ابتدا بخاطر خودم بود که ده ? ها سوال بي ? پاسخ در زندگي داشتم. دوم بخاطر خانواده، دوستان و نزديکانم كه مي ? توانستم آن ? چه ياد گرفته ? ام را با آن ? ها به اشتراك بگذارم، سوم كمك به مردم جامعه و کشورم. به هر حال در اين چند سال به اندازه يک کتابخانه کتاب جديد مطالعه کردم، آموزش ? هاي زيادي خريداري کردم، در دوره ? هاي مختلفي شركت كردم و تا جاي ممکن که وقتم اجازه مي ? داد براي نشر آموزش ? ها تلاش کردم. مانند همين ستون «زندگي آگاهانه» که با مساعدت نسيم جنوب عزيز تا الان بصورت مرتب مقالات کوتاه در آن منتشر مي ? شود .

در اين مدت بيشترين مراجعه را افراد رشد يافته و موفق به من داشتند. برعکس آن ? هايي ? که فکر مي ? کردم نياز به آموزش بيشتري دارند با وجود مشاوره رايگان من مراجعه ? اي نداشتند. همزباناني با هزار کيلومتر فاصله از کشور افغانستان وبسايت «بهبود من» را در گوگل پيدا كرده و بعد از استفاده از مطالب رايگان آموزشي پيام تشکر ارسال مي ? کنند، ولي براي برخي از افراد دور و برم حتي يکبار هم سوالي پيش نيامده که از من بپرسد. به نظر من اين موضوع فقط يك دليل دارد. افراد رشد ? يافته آن ? قدر براي يادگيري تجربي سختي كشيده ? اند كه قدر آموزش را مي ? دانند. ولي آدم ? هاي عادي يا از آموزش فردي خبر ندارند يا اعتقادي به آن ندارند. متاسفانه بيشتر مردم فكر مي ? كنند آموزش فقط آموزش فني است براي يافتن كار و پيشرفت شغلي.

درحاليکه آموزش ? هاي روانشناسي فردي علاوه بر اين ? كه بطور غيرمستقيم بر شغل و درآمد فرد تاثير مي ? گذارد، كيفيت زندگي او را هم بالا مي ? برد. آموزش ? هايي مانند هدف ? گذاري، برنامه ? ريزي و مديريت زمان، افزايش انگيزه، افزايش اراده و انرژي، اعتماد به نفس، عزت نفس، خودباوري، ساخت عادت، غلبه بر کاملگرايي و اهمالکاري، سرسختي، تاب ? آوري، حل مسأله و تصميم ? گيري، تفکر انتقادي، تفکر سيستمي، ارتباط موثر و ده ? ها موضوع ديگر نه فقط جيب شما را پرپول ? تر مي ? کند که لذت شما از زندگي را هم بيشتر مي ? كند. اين آموزش ? ها بر زندگي، روابط، کار و درآمد شما اثر مثبت مي ? گذارد.

در نتيجه يكي از وظايف مدرسان و مربيان رشد فردي اين است که آن ? قدر آموزش ? هاي رايگان را همه جا پخش كنند تا بالاخره به دست افراد عادي هم برسد، از آن استفاده كنند، تاثير آن را بر زندگي خود ببينند و نظرشان در مورد آموزش عوض شود. ما چه مي ? دانيم، شايد يك ويديو كوتاه، يك فايل صوتي يا مقاله ? اي كوتاه به دست كسي برسد كه همان مشكل را دارد و به اين وسيله وارد دنياي آموزش شود و راه ? حلي براي مشكلش پيدا كند.

بنابراين از شما دوست عزيز خواهش مي ? کنم هرگاه مطلبي آموزشي را مفيد تشخيص دادي براي کساني که مي ? شناسي هم ارسال کن. شايد کسي فقط به همين تلنگر نياز داشته باشد تا دنياي جديدي بر روي او باز شود.

ارسال شده 9 ماه پيش

 

شهرت اجتماعي ما  

حسين زيرراهي - مدرس مهارتهاي زندگي

نظر ديگران بصورت تک تک در مورد ما مهم نيست ولي نظر جمع مي ? تواند مهم باشد. حضور طولاني مدت ما در يک اجتماع (محله، محل کار، محيط آموزشي ...) باعث مي ? شود ناخودآگاه جمعي آن جامعه شهرتي براي ما انتخاب کند. ممکن است ما را منفي ? بين، شکاک، مهربان، منظم، پرکار، دقيق، بدقلق، بداخلاق، حسابگر و غيره بنامند. نکته مهم اين است که احتمال دارد همه ما را به اين صفت بشناسند و از آن خبر داشته باشند جز خودمان. دوم اينکه معمولا خرد جمعي کمتر اشتباه مي ? کند و شناختي که از ما به دست مي دهد از شناختي که خود از خود داريم دقيقتر است. به همين دليل اين شهرت يا لقب مي ? تواند عامل تاثيرگذاري در روابط و نهايتا زندگي ما باشد.

اگر شهرت داده شده مثبت يا خنثي باشد خبر خوبي است. چون نشان مي ? دهد پنچري بزرگي که قابل ديدن توسط ديگران باشد نداريم. در اين صورت اگر خودمان هم خبر داشته باشيم کمک مي ? کند در آن زمينه بهتر هم شويم. ولي اگر صفت منفي باشد مي ? تواند عواقبي برايمان داشته باشد. اين صفات در محيط ? هاي کاري و حرفه ? اي در زمان تشويق و ترفيع يا تعديل و اخراج نيرو تاثير گذار است. معمولا تصيمات مديران در مورد کارمندان يکباره و آني نيست. مانند ليواني است که قطره قطره پر مي ? شود. در نتيجه شهرت مثبت فرد، ليوان تصميم ? گيري مدير در زمان ترفيع و تشويق را پرتر مي ? کند و شهرت منفي هم ليوان تصميم ? گيري در زمان اخراج را. اگر واقعا دوست داريم در سازماني بمانيم و رشد کنيم بايد مواظب شهرت جمعي خود باشيم. البته يک استثنا هم وجود دارد. گاهي فرد به چيزي مشهور است که خود به آن واقف است و يا قابل درک براي آن اجتماع نيست. مثلا کسي که به خاطر تمرکز روي اهداف و آرمانهاي خود به عجيب و غريب يا منزوي بودن مشهور است. يا اصلا برايش مهم نيست کل آن جمع در موردش چه فکر مي ? کنند.

چرا ما به مشهورترين ويژگي خود آگاه نيستيم؟ ما بصورت طبيعي تاييدگر رفتار خود هستيم و خيلي مشکلاتمان را نمي ? بينيم. برعکس، ديگران راحت ? تر مي ? توانند عيب ? هاي ما را ببينند. اين موضوع براي همه وجود دارد. ديگر اينکه معمولا مشکل فرد به به او گفته نمي ? شود. افراد ترجيح مي ? دهند عيب شما را پيش ديگران بگويند تا خودتان. چون احتمال مي ? دهند ناراحت شده و قبول نکنيد. سوم اينکه ديگران مسئوليتي در اين موضوع ندارند و اغلب گفتن آن هم تاثيري در اصلاح فرد ندارد.

چطور بفهميم به چه چيزي مشهور هستيم؟ بهترين روش براي آگاهي از شهرت جمعي خود اين است که از اطرافيان خود بپرسيم. کساني که با ما راحت ? اند و چيزي را از ما مخفي نمي ? کنند. ضمن اينکه نزديکان بدخواه ما نيستند و وقتي آنها هم نظر جمع را تاييد کنند نشان ? دهنده اين است که مشکل واقعي است.

روش ديگر توجه به جاهايي است که جمع با ما مخالفت مي ? کند. وقتي نظر ما با جمع متفاوت است بايد به آن توجه کنيم. اگر به اين نتيجه رسيديم که حق با خودمان است و مي ? خواهيم اينطور رفتار کنيم که ديگر مشکلي وجود ندارد. در غير اين صورت بايد ببينيم چه مشکلي در ما وجود دارد که جمع را به اين نتيجه رسانده است.  

 

ارسال شده 9 ماه پيش

تحمل نه شنيدن

حسين زيرراهي - مدرس توسعه فردي

نقل است آلبرت اليس بنيان ? گذار رويكرد عقلاني هيجاني در روانشناسي در جواني براي اين ? كه تحمل نه شنيدن در شروع ارتباط با خانم ? ها را در خود بالا ببرد چالشي براي خود طرح كرد كه به پارك مركزي نيويورك برود و به صد خانم پيشنهاد بدهد. او اين كار را انجام داد و با اين ? كه هدفش ايجاد ارتباط نبود باز هم هيچ خانمي به او پاسخ مثبت نداد. ولي توانست با اين چالش تحمل نه شنيدن خود در ايجاد ارتباط با جنس ديگر را بالا ببرد.

تحمل نه شنيدن در کليت زندگي ما و جنبه ? هايي مانند كار، روابط، رضايت دروني و دستاوردهاي بيروني مهم است. اگر فقط يك ويژگي باشد كه بقاي ما روي كره زمين را تضمين كند همين تحمل نه شنيدن است. چون باعث مي ? شود هيچ ? وقت گرسنه يا تنگدست نمانيم. هيچ ويژگي ? اي مانند تحمل نه شنيدن ما را رشد نمي ? دهد. با شنيدن هر نه مقداري از کمرويي و ضعف شخصيتي ما کم شده و به سرسختي، روحيه، اميدواري و مصمم ? تر شدن ما اضافه مي ? شود.

نه شنيدن تجربه ? اي ناخوش است و كسي وجود ندارد كه از آن خوشحال شود. همين هم باعث مي ? شود ما كمتر خود را در موقعيتي قرار دهيم كه نه بشنويم. در نتيجه، فرار از نه شنيدن تحمل ? مان را كمتر مي ? کند و در اين چرخه مرتب نزول كنيم. ولي براي كسب دستاوردهاي ارزشمند در زندگي لازم است آن ? قدر نه بشنويم تا به بله برسيم. متاسفانه راه ديگري وجود ندارد.

امروزه مهمترين كاربرد تحمل نه شنيدن در كار فروش است. بازاريابان، ويزيتورها و فروشندگان اگر در صد پيشنهاد يك بله بشنوند فكر مي ? كنند موفق بوده ? اند. توجه داشته باشيد 99 نفر به شما نه بگويند چه حالي خواهيد داشت؟ ولي همين نه شنيدن ? ها فرد را رشد داده و بزرگ مي ? كند. متاسفانه در فرهنگ گذشته ما به اين خصلت پوست ? کلفتي مي ? گفتند که بار منفي داشت. شايد دليل آن اين بود كه اين نه را به خود مي ? گرفتند. در حالي ? كه شما در هر موردي كه نه مي ? شنويد جوابي است براي همان پيشنهاد نه هيچ چيز ديگر در وجود شما. حتي اگر پيشنهاد شما رابطه باشد فرد مقابل فقط به رابطه با شما پاسخ منفي داده است نه شخصيت شما. كسي كه توانايي نه شنيدنش پايين باشد در واقع به نوعي از نازکي رواني دچار است. ريشه آن هم به اين باور برمي ? گردد كه انتظار دارد دنيا در مقابل خواسته ? هاي او بله بگوييد. در حالي ? كه واقعيت دنيا چنين نيست. دنيا هيچ دين يا بدهي به ما ندارد و معمولا هم پاسخش منفي است. ولي اگر اين واقعيت را بپذيرد مي ? تواند آن ? قدر درخواست كند تا تا به پاسخ مثبت برسد. به قول استاد سخن سعدي: بلندي از آن يافت كو پست شد / در نيستي كوفت تا هست شد.

خوشبختانه بالا بردن تحمل نه شنيدن هيچ فرمول يا پيچيدگي خاصي براي يادگيري ندارد. فقط كافي است در زمينه ? اي كه براي ? تان سخت است آن ? قدر پيشنهاد دهيد و نه بشنويد تا تحمل ? تان بالا برود. توصيه من اين است مدتي براي شركتي كار ويزيتوري انجام دهيد. ابتدا با شنيدن هر نه حالتان بد مي ? شود. ولي كم كم ناگيرايي پيدا مي ? كنيد و فكرتان صرفا متمركز بر پيشنهاد بعدي مي ? شود. بعد از آن ديگر از شنيدن هيچ نه ? اي ناراحت نمي ? شويد.

(هفته نامه نسیم جنوب – سال بیست و ششم، شماره 1070)

ارسال شده 10 ماه پيش

مهارت نه گفتن

حسين زيرراهي - مدرس مهارت ? هاي زندگي

به يك بچه پنج ساله كه در حال بازي است بگوييد يك ليوان آب برايتان بياورد. خيلي راحت و بدون هيچ رودربايستي به شما نه مي ? گويد. اين حقيقت نشان مي ? دهد ما در خردسالي مهارت نه گفتن را دارا بوده ? ايم ولي به دلايل مختلف از دستش داده ? ايم ?         . حال در بزرگسالي بايد با تلاش فراواني آن ?         را بدست بياوريم. شخصا معقدم به غير از منابعي چون وقت، انرژي و پولي كه به خاطر عدم توانايي در نه گفتن از دست مي ? دهيم، از همه بدتر حرص و خودخوري ? اي است كه بعد از بله گفتن ? هاي بيجا تجربه مي ? كنيم. به ياد بياوريد زمان ? هايي كه کسي از شما درخواست پول، انجام كار يا قرض دادن وسيله ? اي داشته و شما با وجود عدم ميل باطني به او بله گفته ? ايد و بعد چه حالي داشته ? ايد.

به راستي چرا اين ? قدر نه گفتن براي ما سخت است؟ ما به دلايل گوناگوني نمي ? خواهيم به ديگران نه بگوييم. يك دليل اين است كه نمي ? خواهيم به ديگران توهين كرده باشيم. چون برآورده نكردن خواسته ? هاي ديگران را توهين ? آميز مي ? دانيم. ديگر اين ? كه دوست نداريم خودخواه جلوه كنيم. فكر مي ? كنيم در اولويت قرار دادن خواسته ? هاي خودمان نوعي خودخواهي است. دوست داريم به ديگران كمك كنيم و آن ? ها ما را دوست داشته باشند و باارزش جلوه كنيم. نمي ? خواهيم ديگران را ناراحت كنيم. گاهي هم صرفا گرفتار زورگويي ? هاي عاطفي مي ? شويم. افرادي هستند که ما را در تله احساسي قرار داده يا راه ? هاي نه گفتن را بر روي ما مي ? بندند. البته دليل كلي ناتواني در نه گفتن عزت ? نفس پايين است. وقتي عزت ? نفس ? مان بالا است مي ? دانيم هيچ اشكالي ندارد نه بگوييم. چون حق داريم خواسته خود را در اولويت بگذاريم.

گاهي هم شيوه نه گفتن ? مان كار را خراب مي ? كند. مثلا به دروغ متوسل مي ? شويم ? . يا وقت تلف مي ? كنيم و جواب طرف مقابل را تا مدتي نمي ? دهيم. يا بهانه ? هاي غيرواقعي مي ? آوريم. مثلا به جاي اين ? كه بگوييم من نمي ? خواهم اين كار را انجام بدهم قسم و قرآن مي ? خوريم كه نمي ? توانم يا ندارم. اين ? ها باعث مي ? شود وجهه ما پيش ديگران آسيب ببيند. ضمن اين ? كه كمكي هم به بالا رفتن مهارت نه گفتن ? مان نمي ? كند.

چطور نه بگوييم؟ نخست، نه گفتن بايد محترمانه باشد. اظهار تاسف مي ? كنيم كه نمي ? توانيم پاسخ مثبت بدهيم. دوم، نه گفتن بايد رك باشد. مثلا اين جمله " متاسفانه پاسخم منفي است " . با من ? من كردن و صغرا و كبرا چيدن هيچ كمكي به خود و طرف مقابل نمي ? كنيم. سوم وقت ? كشي نكنيد. هرچه زودتر پاسخ بدهيد تا او بتواند براي مشكلش راه ? حلي پيدا كند. چهارم اگر نه گفتن آني برايتان سخت است، يك وقت مشخص بگيريد و بگوييد بررسي مي ? كنم و تا فلان موقع جواب مي ? دهم. پنجم اگر با اصرار طرف مقابل مواجه شديد به دنبال پيدا كردن دليل و بهانه بيشتر نباشيد. همان جواب اول را تكرار كنيد. ششم اگر مي ? توانيد يك راه ? حل جايگزين به ايشان پيشنهاد دهيد. ممكن است برايش كمك ? كننده باشد. ضمن اين ? که نشان مي ? دهد شما به فكرش هستيد.

(هفته نامه نسیم جنوب- سال بیست و ششم، شماره 1069)

ارسال شده 10 ماه پيش

ترس از موفقيّت

 

حسين زيرراهي - مدرس توسعه فردي

مي ? گويند شاگردي مكتبي بود كه معلم هرچه تلاش مي ? كرد الف را به او ياد دهد ياد نمي ? گرفت و در همين درس اول مانده بود. روزها مي ? گذشت و معلم به روش ? هاي مختلف سعي مي ? كرد ولي وقتي از او مي ? خواستند الف را بخواند يا بنويسد مي ? گفت بلد نيستم. بالاخره معلم به اين صرافت افتاد كه اين عدم يادگيري عمدي است و علت را از او جويا شد. شاگرد جواب داد اگر الف را ياد بگيرم بعد بايد بقيه حروف الفبا و همين ? طور درس ? هاي ديگر را ياد بگيرم. در نتيجه مرتب كارهايم بيشتر مي ? شود. داستان موفقيت هم تقريبا هم چنين مسيري دارد. هرچه جلوتر مي ? روي كارهاي بزرگتري بايد انجام داد.

ديدن نتايج و دستاوردهاي آدم ? هاي موفق از دور زيباست و همگان خواستار آن هستند. كيست كه دوست نداشته باشد آقاي دكتر يا خانم مديركل خطاب شود؛ كتاب ? هايش ده ? ها بار تجديد چاپ شود؛ سوار بر ماشين آخرين مدل به مسافرت ? هاي آن ? چناني برود؟ ولي اين دستاوردها نتيجه كارهايي است كه براي آدم ? هاي عادي ترسناك است.

يكي از ترس ? هاي موفقيت حجم تلاشي است كه فرد بايد انجام دهد. در واقع آدم موفق هم به اندازه يك فرد عادي كار مي ? كند. ولي قبل از اين مرحله تلاش ? هاي زيادي به خرج داده است كه معمولا خيلي به چشم نمي ? آيد. مثلا كسي كه دوست دارد پزشك شود وقتي متوجه مي ? شود چقدر كتاب قبل و بعد از كنكور بايد بخواند ترس بر او مستولي مي ? شود.

شايد بزرگترين ترس در مسير موفقيت خروج از دايره امن باشد. گام گذاشتن در مسير موفقيت متضمن خارج شدن از وضعيت امن فعلي و گام گذاشتن در مسيرهاي ناشناخته و مبهم است كه ممكن است در كوتاه ? مدت نتيجه ? اي هم نداشته باشد. همين باعث مي ? شود خيلي ? ها شهامت حركت در اين مسير را نداشته باشند. خيلي ? ها مي ? ترسند اگر موفق شوند انتظارات از آن ? ها بيشتر شود. مثلا ديگران از آن ? ها درخواست كمك كنند يا حتي دزد اموال ? شان را ببرد. البته اين ? ها احتمالاتي درست است. ولي سوال اين است اگر مال داشته باشيم و بخشي از آن را به ديگران كمك كنيم يا دزد ببرد بهتر است يا اصلا مالي نداشته باشيم؟

ترس ? هاي موفقيت برخي واقعي و برخي هم بخاطر خطاي مغز است. مثلا در مورد تلاش معمولا اين ? طور است كه افراد موفق در دوره ? اي از زندگي تلاش زيادي مي ? كنند ولي بعد ديگر نياز به آن حجم از تلاش نيست. با اين تفاوت كه كسي كه به موفقيت رسيده است هر زمان كه دوست داشت مي ? تواند ديگر كار نكند ولي كارگر ساده تا وقتي زنده است مجبور است هر روز هشت ساعت كار كند. در مورد حجم دغدغه ? هاي فكري هم صرفا تفاوت بين نوع دغدغه ? ها است. مثلا يك كارخانه ? دار به اين فكر مي ? كند كه چطور كارخانه بعدي را راه ? اندازي کند، آدم فقير به اين فكر مي ? كند كه فردا چطور شكمش را سير كند. فقط تفاوت در بزرگي و كوچكي دغدغه ? ها، تصميمات و كارها است.

نكته مهم در مسير موفقيت اين است كه هرچه ما بزرگتر و موفقتر مي ? شويم مغزمان هم به همان اندازه رشد مي ? كند. ولي وقتي با مغز اكنون ? مان به زندگي يك فرد موفق نگاه مي ? كنيم انجام آن همه کار برايمان ترسناك مي ? شود.

(هفته نامه نسیم جنوب – سال بیست و ششم، شماره 1068)

ارسال شده 10 ماه پيش

 اگر شکست بخورم چه؟ اين احتمالا اولين سوالي است که وقتي مي ? خواهيم دست به اقدام جديدي بزنيم در ذهن ما شکل مي ? گيرد. آمار شکست ? هاي انسان ? ها در مقابل موفقيت ? هاي ? شان نشان مي ? دهد

ارسال شده 11 ماه پيش

 نسیم جنوب، حسين زيرراهي  - مدرس مهارت ? هاي زندگي

چه قدر به ديگران خوبي كنيم؟ خوبي كردن باعث موفقيت يا شکست ما مي ? شود؟ اريك باركر در كتاب  " اين   راهش   نيست "  اين   موضوع را بررسي كرده و به نتايج جالبي رسيده است. پژوهشي در مورد اين ? كه كمك به ديگران چه سهمي در موفقيت افراد دارد

ارسال شده 11 ماه پيش

يكپارچگي شخصي

 

حسين زيرراهي - مدرس مهارتهاي زندگي

يكپارچكي يا انسجام شخصي يعني يكي بودن عقايد، ارزش ? ها و ايدآل ? هاي ما با اعمال و رفتارمان. به بيان ساده ? تر انسجام شخصي يعني يكي بودن حرف و عمل. احتمالا شما هم داريد به اين فكر مي ? كنيد كه چنين چيزي در دنياي امروز يا حداقل در جامعه امروز ما اگر ناياب نباشد امري بسيار نادر است. كمتر كسي را مي ? توان پيدا كرد که حرف و عملش يكي باشد، يا بر اساس عقايد و ارزش ? هايش زندگي كند. ما تقريبا در اغلب زمينه ? هايي كه شعار مي ? دهيم خود عمل نمي ? كنيم. از فرهنگ، انسانيت، برابري، مهرباني، صداقت، پاكي و صدها صف ديگر دم مي ? زنيم ولي در عمل فقط آن را از ديگران انتظار داريم. يا طوري زندگي مي ? كنيم كه ديگران متوجه نشوند به آن ? چه مي ? گوييم عمل نمي ? كنيم. پيش خود مي ? گوييم كسي نمي ? داند و فقط خودم خبر دارم پس ايرادي ندارد.

به راستي فقط به صرف اين ? كه ديگران خبر نداشته باشند ايرادي ندارد كه حرف و عمل ما يكي نباشد؟ متاسفانه جواب خير است. چون نداشتن يكپارچگي شخصي حتي در صورتي كه ديگران متوجه نشوند باز هم براي ما آسيب ? زننده است. اين آسيب هم مستقيم به عزت نفس ما وارد مي ? شود. يعني آبرويمان در نزد خودمان مي ? رود و بي ? اعتبار مي ? شويم. نتيجه اين ? كه ديگر نمي ? توانيم به خودمان احترام بگذاريم و اعتماد كنيم. بدون احترام و اعتماد به خود هم قدرت شخصي ما كاهش مي ? يابد و توان انجام كارهاي بزرگ را نخواهيم داشت. ذهن ما تنها دادگاهي است كه فرار از آن براي ما غيرممكن است. حتي در خواب هم دست از سر ما بر نمي ? دارد.

البته نداشتن انسجام شخصي صرفا از درون به ما آسيب نمي ? زند. در درازمدت ما را نزد ديگران هم بي ? اعتبار مي ? كند. چون ما نمي ? توانيم همه مردم را براي همه عمر فريب بدهيم. بالاخره دست ما براي جامعه ? اي كه در آن زندگي مي ? كنيم رو مي ? شود. يكي از كاستي ? هاي مغز قديم ما اين است كه درك درستي از آينده ندارد و صرفا به سود و زياد لحظه ? اي فكر مي ? كند.

بنابراين به اين فكر نمي ? كند كه يك سال ديگر دستمان رو مي ? شود يا ده سال ديگر رسوا مي ? شويم. مي ? گويد فعلا آن چه به سود تو است انجام بده.

كارهايي كه باعث مي ? شود يكپارچكي شخصي ما كم شود مي ? تواند در ما احساس گناه ايجاد كند.

براي اين ? كه از احساس گناه راحت شويم و به انسجام شخصي برسيم بايد پنج مرحله را پشت سر بگذاريم: نخست اين ? كه قبول كنيم اقدام ناراحت ? كننده را ما انجام داده ? ايم. مثلا به خود بگوييم من دروغ گفته ? ام و مسئوليت آن را هم مي ? پذيرم. دوم اين ? كه با مهرباني از خود بپرسيم چرا اين كار را كرده ? ام. ولي نبايد از موضوع طفره برويم. اين كار باعث مي ? شود دليل رفتار كردن بر خلاف ارزش ? هاي خود را پيدا كنيم. سوم، اگر عمل ما به ديگران آسيبي رسانده به آنها اطلاع دهيم. يا بقول معروف پيش آن ? ها اعتراف كنيم. چهارم هر اقدام اصلاحي كه لازم است انجام دهيم. كارهايي كه اثر رفتار ناهمخوان ما را از بين ببرد يا كم كند. پنجم هم با خود عهد مي ? بنديم كه در آينده طور ديگري رفتار كنيم.

ارسال شده 12 ماه پيش

ابراز وجود يعني بيان خواسته ? ها، نيازها و ارزش ? هاي خود. اي ن ? كه بدون تحت تاثير ديگران قرار گرفتن بتوانيم راي مستقل خود را اعلام كنيم؛ از ديگران سوال كنيم؛ آن ? ها را بازخواست كنيم و در وقت مناسب نه بگوييم. از طرف ديگر، ابراز وجود پرخاش و بي ? احترامي نيست؛ طغيان و سركشي نابجا هم نيست؛ مخالفت و اعتراض بي ? معني هم نيست.

ارسال شده 12 ماه پيش

خودپذيري

ارسال شده حدود 1 سال پيش

زندگی آگاهانه: كاهش نگراني

حسين زيرراهي - مدرس مهارتهاي زندگي

مغز ما انسانها دستگاه توليدكننده نگراني است و اين كار را هم بي ? وفقه   در تمام مدت عمر به صورت شبانه روز ان جام مي ? دهد، حتي در زماني كه خواب هستيم. دليل آن هم اين است كه اصلي ? ترين وظيفه مغز زنده نگه داشتن ما است و براي اين كار مرتب در حال اسكن محيط براي شناسايي خطرها و دوري كردن از آن است. اين مكانيسمي حياتي است كه باعث بقاي نسل انسان و پيشرفت آن شده است.

واكنش طبيعي ما نسبت به نگراني ? هايمان به چند روش انجام مي ? شود. گاهي با آن يكي مي ? شويم و در نگراني ? هاي خود غرق مي ? شويم. زماني تلاش مي ? كنيم از آن فرار يا آن را فراموش كنيم. گاهي هم به جنگ آن مي رويم. البته خيلي از كتابهاي خودياري و مدرسان انگيزشي هم با روشهاي تلقين و مثبت ? انديشي به مخاطبان خود شيوه ? هاي غلبه بر نگراني را آموزش مي ? دهند که تفاوتي با اين روش ? ها ندارد. بگذاريد با مثالي آن را روشن ? تر كنيم. فرض كنيد شما نگرانيد از كارتان اخراج شويد، بيمار شويد، اتفاقي براي خانواده ? تان بيافتد، ماشين ? تان خراب شود، بي پول شوي د يا دارايي ? تان از دستتان برود.

در روش سنتي شما با يکي از اين روشها با نگراني ? تان مقابله مي ? کنيد: جنگيدن: اينها افكار احمقانه است و هيچ اتفاقي قرار نيست بيافتد. فراموشي، شايد به الكل، مواد مخدر و تفريحات بي ? رويه روي بياوريد كه به مشكلات فكر نكنيد. جايگزيني ، سعي مي ? كنيد به چيزي غير از اين موضوع فكر كنيد مثلا به خاطرات خوش گذشته يا خيالبافي در مورد موفقيت ? هاي آينده. بي ? خيالي، مرتب تكرار كنيد كه دنيا ارزش ناراحتي و غم ندارد. مثبت انديشي، زندگي زيباست و همه اتفاقات خوب در انتظار من هستند. متاسفانه اين روشها هيچ كدام موثر نمي ? شود. چون هرچه بيشتر به نگراني ? هاي ? مان بي ? توجهي كنيم بعدا به صورت فوراني در جاي ديگري بيرون مي ? زند. بقول دكتر راس هريس نويسنده کتاب «تله شادماني» سركوب افكار مزاحم مانند نگه داشتن يك توپ زير آب است. به محض اين كه دستتان خسته شد با سرعت به بير ون مي ? پرد.

در عوض در روانشناسي توصيه مي ? شود كه به جاي همه اين كارها به آن فكر يا نگراني توجه شود. به افكارتان گوش كنيد و ببينيد براي چه چيزي نگران يا ناراحت است. يك روش خوب نوشتن نگراني ? ها است. براي هر موضوعي كه نگران هستيد آن را يادداشت كنيد. گاهي دليل نگ راني ? مان را فراموش مي ? كنيم و فقط اثر آن روي ما باقي مي ? ماند. به همين دليل هم وقتي شروع به نوشتن فهرست نگراني ? ها مي ? كنيم از اين كه خيلي وقتها براي مسائلي كم اهميت و پيش پا افتاده نگران هستيم تعجب مي ? كنيم. بنابراين بد نيست هر روز چند دقيقه را به نوشتن فهرست نگراني ? هاي خود اختصاص داده و اين كار را به عادت تبديل كنيد. براي راحتي مي ? توانيد آن را دسته ? بندي كرد. مثلا نگراني ?         در مورد: محيط كار؛ اعضاي خانواده؛ سلامتي خود؛ به انجام رساندن كارهاي روزمره و آينده زندگي خود و خانواده. روش ديگر انجام كار عميق است. وقتي در كار خود غرق مي ? شويم بيشتر توجه ? مان به آن كار اختصاص داده مي ? شود و به مسائل ديگر فكر نمي ? كنيم. خستگي ناشي از آن هم باعث مي ? شود خواب راحت ? تري داشته باشيم.

(نسیم جنوب، سال بیست و ششم، شماره 1059)

ارسال شده حدود 1 سال پيش

زندگی آگاهانه: رضايت از زندگي

حسين زيرراهي - مدرس مهارتهاي زندگي

شايد بتوان گفت هيچ موضوعي به اندازه يادگيري روشهاي شادزيستي در بين مردم طرفدار ندارد. حتي موضوع جذاب موفقيت هم به اين اندازه خواهان ندارد. چون افراد پا به سن گذشته يا كساني كه به موفقيتي نسبي در زندگي دست يافته ? اند در جستجوي موفقيت نيستند. ولي از نوجوان 15 ساله گرفته تا افراد دم مرگ دوست دارند روشهايي براي بالا بردن ميزان رضاي ت و شادي در زندگي ياد بگيرند. اين واقعيت نشانگر اين است كه زندگي انسان بصورت کلي شاد و رضايت بخش نيست. نتيجه تحقيقات هم اين موضوع را اثبات كرده است: ما تقريبا 70 درصد از زمان عمرمان شاد نيستيم. نير ايال نويسنده كتاب " مديريت توجه " چهار دليل براي عدم رضايت م ا از زندگي بر مي ? شمارد: ملالت، منفي ? نگري، نشخوار ذهني و سازگاري با لذت.

ما انسانها به محض اينكه كاري براي انجام دادن نداشته باشيم حوصله ? مان سر مي ? رود. به دنبال آن هم سعي مي ? كنيم به لذتهاي زودگذر روي بياوريم. نتيجه اينكه بيشتر 25 وبسايت اول كشور امريكا روشه ايي به مردم عرضه مي ? كنند تا از ملالت فرار كنند. موضوعاتي مانند اخبار، شايعات سلبريتي ها يا تعاملهاي كوتاه با ديگران.

عامل دوم يعني منفي ? نگري هم بصورت غريزي با ما است. چيزهاي منفي بيشتر به چشممان مي ? آيد، خاطرات بد را راحتتر از خوب به ياد مي ? آوريم و كلا ترجي ح مي ? دهيم ديدي منفي داشته باشيم تا مثبت. اين ويژگي تاثير تكاملي در بقاي ما دارد. چون هرچند چيزهاي مثبت دلپذيرند ولي اين دوري از منفي ? ها است كه ما را زنده نگه مي ? دارد.

نشخوار ذهني تمايل به فكر کردن در مورد تجربه ? هاي ناخوشايند است. اشتباهاتي كه قبلا انجام دا ده ? ايم و در نتيجه آن ضرر و زيانهايي ديده ? ايم، يا تفاوت بين آنچه مي ? خواسته ? ايم و آنچه بدست آورده ? ايم باعث مي ? شود مرتب آنرا در ذهن خود مرور كنيم. کارکرد نشخوار ذهني هم براي ما اين است که اشتباهاتمان را تكرار نكنيم و از تجربه ? هاي ناخوشايند در آينده جلوگيري كن يم. ولي حالمان را هم بد مي ? کند.

سازگاري با لذت به قول ايال از بقيه بي ? رحم ? تر است. چون خوشايند ? ترين لذتهاي ما را بعد از مدت كمي به چيزي عادي و بي ? مزه تبديل مي ? كند. رويايي ? ترين عشقها، لذت بخش ? ترين تفريحات، لاكچري ? ترين خانه ? ها، ماشين ? ها، هواپيماي شخصي و خلاصه بزرگترين آرزوهاي انسان خيلي زود برايش عادي و حتي بي ? معني مي ? شود. البته اين عامل هم مانند سه ? تاي ديگر مزيتي تكاملي است. چون باعث مي ? شود انسان به دنبال هدفهاي جديد باشد. نارضايتي ناشي از اين عوامل حالت پيشفرض ذهن ما است و اگر نبود شايد نسل انسان منقرض شده ب ود. در عوض مسبب پيشرفتهاي ما و همينطور خطاهاي ما است. ميل سيري ? ناپذير ما به بيشتر باعث شده است فناوريهايي اختراع كنيم كه دنيا را به آنچه اكنون مي ? بينيم تبديل كند. در نتيجه واقعا بد نيست كه احساس بدي داريم چون اين چيزي است كه انتخاب طبيعي در وجود ما گذاشته است و همزمان باعث بقا و پيشرفت ما است. بايد اين اين فكر غلط را كنار بگذاريم كه اگر شاد نيستيم زندگي عادي نداريم. بلكه دقيقا برعكس است. دانستن آن باعث مي ? شود از تلاش بيهوده براي جستجوي شادي و رضايت هميشگي دست برداريم. ضمن اينكه موتور محرکه پيشرفت و موفقيت م ا در زندگي است.

(هفته نامه نسیم جنوب، سال بیست و ششم، شماره 1058)

ارسال شده حدود 1 سال پيش

زندگی آگاهانه : نقاط ضعف و قوت

حسين زيرراهي - مدرس مهارت ? هاي زندگي

توجه به نقاط ضعف قدمتي به ديرينگي تاريخ اسطوره ? اي ملل دارد. مواردي چون چشم اسفنديار يا پاشنه آشيل در اساطير ايران و يونان مشهورترين آن است ?         . هر دو رويين ? تن بودند ولي اسفنديار از چشم و آشيل از مچ پا رويين نبود و هر دو هم از همين نقاط کشته شدند. اين موضوع يادآور اين است که ما انسان ? ها چه بخواهيم چه نخواهيم هميشه نقاط ضعفي داريم که تا هستيم با ما است. نکته ديگر اين است که بيشتر دستاوردهاي زندگي ما از نقاط قوت ? مان است و بزرگترين ضربه ? هايي که در زندگي مي ? خوريم هم از نقاط ضعف ? مان. حتي مرگ انسان ? ها اگر بر اثر تصادف محض نباشد معمولا به دليل کارهاي مضر يا خطاهايي است که در طول عمر خود انجام مي ? دهند.   همه ما دوست داريم نقاط ضعف ? مان را از بين ببريم و آن ? ها را به نقاط قوت تبديل کنيم. ولي سوال اين است که آيا ما قادر به انجام چنين کاري هستيم؟ جواب خير است. ?         مخصوصا اگر آن نقطه ضعف موضوعي ذاتي و يا در وجود ما نهادينه شده باشد. مثلا در نظر بگيريد فوتباليست کوتاه قدي که بخواهد زدن توپ با سر را به نقطه قوت خود تبديل کند. چقدر بايد به هوا بپرد تا بتواند روي سر يک بازيکن دومتري توپ را بزند؟ اگر بازيکن کوتاه قد روي نقطه قوت خود که ريزنقشي و دريبل ? زني است کار کند نتيجه بهتري نمي ? گيرد؟ يا فرد درونگرايي که بخواهد مسئول روابط عمومي سازماني باشد. ايشان اگر به جاي روابط عمومي مثلا کار برنامه ? نويسي که در تنهايي انجام مي ? شود را انتخاب کند بهتر نيست؟

در چنين حالتي معمولا اين طور است که نقاط قوت و ضعف ما دو روي يک سکه ? اند. مثلاً سرعت و دقت در انجام کارها با هم اتفاق نمي ? افتد. افراد فرز دقت کمتري دارند و افراد دقيق هم کند هستند. در نتيجه بدست آوردن يکي منجر به از دست دادن ديگري مي ? شود. در اين صورت فرد فقط مي ? تواند تا حدي ضعف خود را بهبود ببخشد. از جايي به بعد همان قوت منجر به ضعف مي ? شود. ولي اگر ما نقطه ضعفي داريم که به خود يا ديگران آسيب مي ? رساند بهتر است به اندازه ? اي روي آن کار کنيم که کارمان راه بيافتد. مثلا مشکلي مانند کمرويي يا خشم اگر حل نشود ما را در زندگي با مشکل مواجه مي ? کند. البته ما هرگز نمي ? توانيم آن را کامل از بين ببريم ولي در حدي که قابل کنترل باشد مشکل ? مان حل مي ? شود.

نتيجه اين بحث اين که بهتر است ما نقاط ضعف و قوت ? مان را بشناسيم و سرمايه ? گذاري اصلي خود را روي نقاط قوت ? مان انجام دهيم. در زندگي کارهايي را انجام دهيم که با نقاط قوت و ضعف ? مان همخواني دارد. تا جايي که مي ? توانيم کارهايي که در آن ضعف داريم را به ديگران واگذار کنيم. مثلا اگر در کار با ابزار مشکل داريد لازم نيست تاسيسات خانه ? تان را خود تعمير کنيد. همه ? فن ? حريف بودن مربوط به دنياي قديم بوده و در دنياي امروز ارزشي ندارد. مهم اين است که يک کار را بهتر از ديگران انجام دهيد. وارن بافت يکي از ده مرد ثروتمند دنيا مي ? گويد اگر من صدهزار سال پيش به دنيا مي ? آمدم خيلي زود غذاي يک حيوان درنده مي ? شدم. چون نه مي ? توانم سريع بدوم و نه از درخت بالا بروم. ولي توانايي شناخت بازارهاي مالي را دارم و همين براي زندگي در دنياي امروز کافي است.

(هفته نامه نسیم جنوب، سال بیست و ششم، شماره 1057)

ارسال شده حدود 1 سال پيش

زندگی آگاهانه: افزايش عمر

حسين زيرراهي - مدرس مهارتهاي توسعه فردي

ما انسان ? ها دوست داريم زندگي طولاني ? اي داشته باشيم. ولي تنها مي ? توانيم به انتهاي عمرمان اضافه کنيم نه در جاي ديگري از آن. مثلا شما نمي ? توانيد دهه بيست عمرتان را بيشتر کنيد. بلکه صرفا مي ? توانيد به جاي 70 سال 80 يا 90 سال عمر كنيد. يا مثلا با ورزش، تغذيه و سبک زندگي سالم سال ? هاي بيشتري جوان و سرحال بمانيم. اين تلاش ? ها در جهت افزايش طول زندگي است. ولي هر چه قدر كه عمر طولاني داشته باشيم   گذر زمان در طول عمر براي ? مان يكسان نيست. ما در سنين مختلف تجربه ? هاي متفاوتي از گذر زمان داريم. ابتدا در سنين کودکي زمان براي ? مان بسيار کند مي ? گذرد ولي دهه ? هاي بعدي به تدريج سريعتر مي ? شود. در ميانسالي و پيري اين روند سرعت بيشتري مي ? گيرد طوري که يک دهه براي ? مان به اندازه دو سال مي ? گذرد.

آلن دوباتن در کتاب «ايجاد يک زندگي پرشور و هيجان انگيز» اين موضوع را ناشي از تعداد تجربيات روزانه ما مي ? داند. يک بچه در يک روز هزاران لحظه و تجربه متفاوت دارد و مرتب دارد از تجربه ? اي به تجربه ديگر مي ? رود.

در نتيجه زمان در چشم او گسترده ? تر شده و کندتر مي ? گذرد. برعکس آن يک نفر بزرگسال به نسبت تعداد تجربيات بسيار کمتري دارد. به همان نسبت براي يک فرد ميانسال يا پير تعداد اين تجربيات حتي ممکن است انگشت شمار باشد. يعني در طول يک روز به غير از خوردن و خوابيدن حتي با اطرافيان هم گفتگوي چنداني نداشته باشد. در اين حالت چون تعداد تجربيات روزانه کم است زمان در چشم او فشرده شده و سريع ? تر مي ? گذرد. دليل تفاوت تعداد تحربيات هم اين است که بچه ? ها در حال شناخت دنيا هستند و همه چيز برايشان تازه و چالش برانگيز است ولي براي بزرگسالان چيز جديدي براي شناخت وجود ندارد و بيشتر کارها تکراري است.

براي حل اين موضوع برخي پيشنهاد مي ? كنند در بزرگسالي به دنبال تجربه ? هاي جديد باشيد. مثلا سفر به نقاط جديد جهان، آشنايي با آدم ? هاي جديد يا فرهنگ ? هاي ديگر، تجربه غذاهاي جديد، تفريحات و فعاليت ? هاي هيجان ? آور و نو. اين باور در حقيقت غير عملي و پرهزينه است. چون کمتر کسي از ما مي ? تواند چنين سبک زندگي مارکوپولوواري داشته باشد. از نظر اين باور تازگي ديدن چيزهاي نو است، درحالي که تازگي بايد ديدن چيزهاي آشنا با نگاهي جديد باشد.

به قول سهراب: چشم ? ها را بايد شست، جور ديگر بايد ديد. اين همان روشي است که هنرمندان با دنياي اطراف خود دارند. مثلا نقل است پل سازان هنرمند فرانسوي طوري به سيب ? ها نگاه مي ? كرد كه انگار تا حالا سيب نديده است.

ما فکر مي ? کنيم طبيعت، شهر و آدمهاي دور و برمان را مي ? شناسيم درحاليکه شناخت ? مان کاملا گذرا و سطحي است. اگر به دنياي اطرفمان مانند يك كودك دوساله نگاه كنيم چيزهاي جديد زيادي در آن مي ? بينيم. توجه دقيق ? تر به يک خوشه گندم، گوش دادن موثر به صحبت ? هاي يک دوست، حضور کامل در يک فعاليت بدني، انجام متفاوت کارهاي روزانه، در آغوش گرفتن عزيزان به روشي جديد، تماشاي ستارگان در شب ... همه مي ? تواند تجربيات جديد روزانه ما را افزايش داده و در نتيجه گذر زمان را براي ? مان کند نمايد.

(هفته نامه نسیم جنوب – سال بیست و ششم- شماره 1056)

ارسال شده حدود 1 سال پيش

دايره شايستگي

حسين زيرراهي - مدرس مهارتهاي توسعه فردي

ارسال شده حدود 1 سال پيش

مهرباني با خود

حسين زيرراهي  -  مدرس مهارتهاي توسعه فردي

ارسال شده حدود 1 سال پيش

حسين زيرراهي- مدرس مهارت ? هاي توسعه فردي

ارسال شده حدود 1 سال پيش

با بي ? انگيزگي اول صبح چيكار كنيم؟

ارسال شده حدود 1 سال پيش

حسين زيرراهي - مدرس مهارتهاي توسعه فردي:  اگر شما به يك هتل پنج ستاره لوكس با بالاترين سطح امكانات رفاهي و تفريحي وارد شويد ولي در گوشه ? اي از لابي تكه پارچه كثيفي ببينيد که روي زمين افت اده است، تمام زرق و برق آن هتل را فراموش كرده و به همان نقطه منفي توجه خواهيد كرد. حتي بعدها كه از اقامت لاكچري خود در آنجا ياد مي ? كنيد همواره آن پارچه كهنه در ذهنتان خواهد بود. در حالي كه تقريبا تاثير چنداني بر لذت بردن شما از امكانات رويايي آن هتل نداشته  است...

ارسال شده حدود 1 سال پيش

استعداد يا تلاش

ارسال شده حدود 1 سال پيش

استراحت

نسیم جنوب،   حسين زيرراهي،  مدرس مهارتهاي توسعه فردي

ارسال شده حدود 1 سال پيش
صفحات: 1